مزاحم

/mozAhem/

    obtrusive
    troublesome
    besetting
    bothersome
    disruptive
    encumbrance
    pesky
    pestiferous
    varmint
    albatross
    annoying
    party pooper
    hindrance
    intruder
    intrusive
    molester
    pest
    pestilent
    stalker
    trouble
    vexatious
    varment

فارسی به انگلیسی

مزاحم بودن
intervene, peskiness

مزاحم شادی دیگران
killjoy

مزاحم شدن
annoy, bother, encumber, molest, importune, intervene, intrude, trouble, pinprick, inconvenience

مزاحم کار کسی شدن
disturb, interrupt

مترادف ها

troublemaker (اسم)
اشوبگر، مزاحم

gadfly (اسم)
مزاحم، خرمگس، ادم مردم ازار

intruder (اسم)
مزاحم، فضول، مخل

leech (اسم)
مزاحم، حجامت، خون اشام، زالو، انگل، خفاش خون اشام، اسباب خون گیری

enfant terrible (اسم)
مزاحم

knocker (اسم)
مزاحم، کوبنده، ادم خرده گیر

worrisome (صفت)
مزاحم، ازار دهنده، غمزده، مسبب ناراحتی

tiresome (صفت)
مزاحم، خسته کننده

troublous (صفت)
مزاحم، پر زحمت، پر دردسر، رنجه اور

importunate (صفت)
مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز

hindering (صفت)
مزاحم، حاجز

troublesome (صفت)
سخت، رنج اور، مزاحم، مصدع، دردسردهنده

annoying (صفت)
مزاحم، رنجش اور

pesky (صفت)
مزاحم، زحمت دهنده، ازار رسان

obtrusive (صفت)
مزاحم، فضول

bothersome (صفت)
مزاحم، پر دردسر

molesting (صفت)
مزاحم

پیشنهاد کاربران

بازدارنده
آزارگر
کار افزا
بهترین واژه ادبی برای مزاحم واژه کارپیچ است = کسی که باعث پیچش و گره در کار میشود.
کارپیچ = مزاحم ( سربار )
پاپیچ = تقلا / پیگیر / اصرار
سرپیچ = ناپسندی ( عدم مقبولیت )
تهپیچ = منصرف ( کنسل = کندل ( کند دل ) برابر دلکند )
سرباریت = مزاحمت
مزاحم: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است:
اواماک avāmāk
معادل های زیادی به انگلیسی داره مثل:gadfly , knocker, leech, intruder. . ولی بهترین معادل troublemaker است.
واژه مزاحم
معادل ابجد 96
تعداد حروف 5
تلفظ mozāhem
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ حِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی mozAhem
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

مُزاحِم: ١. سربار، سرخر، دست - وپاگیر ٢. مایەیِ رنجش، مردم - آزار، آزارده، آزاردهنده، خرمگس ٣. رنجەآور، رنجاور ۴. آشوبگر ۵. دردسرساز، پردرد ۶. آرامش - بەهمزن، آسایش - شکن [لطفأ، مزاحم نشوید: خواهشن، آرامش بەهم نزنید]
🇮🇷 همتای پارسی: رنجدِه 🇮🇷
مزاحم به معنی این نیست که حتما مزاحمه شاید کسی باشه از رو دوس داشتن اسمشو بگی مزاحم یاتو گوشیت سیو کنی مزاحم
فرهنگستان، واژه کارافزا را پیشنهاد کرده است.
آزاررسان
آزار رسان ، باعث زحمت
ادم مزاحم میشه interloper نه اون چیزی که دوستان پیشنهاد دادن
interpoler
( آدم ) مزاحم
مداخله گر
دست انداز، سرعت کم کن، منحرف کننده، به بیراهه کشاندن، عامل ایجاد نقطه ضعف، مانع دید، گمراه کننده، بیخیال کردنت نسبت به اهداف بزرگ، گول زن، حقه باز، شیطان، هدف بی ارزش زمان وسوسه، دست و پا گیر، اشغال کننده،
...
[مشاهده متن کامل]
چشم و گوش بند، خلسه اور، نعشه کننده، مست کننده، وابسته کننده، بی ارزش کننده، زوال کننده، نابود کن، بی ابرو کننده، بدبخت کننده، در اب خواباندن، اسیر کننده، پر و بال چین، از بین برنده مردی، وارونه کردن ارزشها

آزار دهنده
در پارسی " آزارنده"
واژه ای عربی و اضافی در زبان فارسی
مزاحم تلفنی : مردم آزار تلفنی
می بخشی مزاحم شدم : می بخشی ، عبارت مزاحم شدم اضافی است
و . . .
ناراحت. باعث ناراحتی کس شدن
رو عصاب
اختلال اجاد کردن
مزاحم تلفنی
Crank caller
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)