مزاح

/mezAh/

    persiflage
    good humor
    jest
    jocularity
    jester

فارسی به انگلیسی

مزاح امیز
jocundly, quizzical

مزاح انگیز
riot

مزاح کردن
quip

مترادف ها

joke (اسم)
شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، مزاح، طنز

jest (اسم)
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی

droll (اسم)
مسخره، مزاح

joker (اسم)
شوخ، مزاح، بذله گو، ژوکر، مضمون گو

funny man (اسم)
مزاح

leg-pull (اسم)
مزاح

one-liner (اسم)
مزاح

پیشنهاد کاربران

سلام ، خنداندن بعضی از متجاهرین اینگونه حرف خودشان را به کرسی مینشانند .
بزارید اینا مزاح کنن
مزاح یعنی شوخی کردن
وقتی کسی جدی نباشه و با کسی شوخی کنه
طرف مقابل هم بی جنبه از اب در بیاد بهش میگه شوخی کردم یا مزاح کردم
《 پارسی را پاس بِداریم》
مِزاح
این واژه پارسی وَ اَرَبیده اَست :
مِزاح < مِزاه < مِزاک < مَزاک < مَز - آک < مَزه
مَزیدَن : مَز - آک مانَندِ : خوراک ، پوشاک . . .
مَزاک = مَزیدَنی ها ، خوش مَزِگی ها
برابر پارسی این واژه
لاچ
است که که پس از فرنشینی تازیان
لاغ
شده است.
واژگان
بافه
بافی
و
لافی
نیز به کار رفته است به افزونه لاچ
لاچ و لافی
و گر مرد لهو است و بازی و لاغ
قویتر شود دیوش اندر دماغ
خداوندگار سخن سعدی یگانه
خوش طبعی، بذله، بذله گویی، خوشمزگی، خوش طبعی، شوخی، لطیفه، لودگی، مسخرگی، مطایبه، هزل