bejewel, inlay
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مزین به یاقوت قرمز، مرصع، دمل دار
پیشنهاد کاربران
در حکمت نگارگری و صورتگری قوانین نگارش حروف، سه مدل ( ث س ص ) داریم.
( ث ) ؛ حکمت نگارگری حرف ث با سه نقطه برای مفاهیمی که در آن تَعَدُّد کِثْرَت وجود داشته باشد مثل ثانیه ثواب ثروت و . . .
... [مشاهده متن کامل]
( ص ) ؛ حکمت نگارگری حرف ص برای مفاهیمی که باید دارای پیرامون و محدوده باشد مثل صحبت نصیحت صبح و. . .
( س ) ؛ حکمت نگارگری حرف س با سه دندانه برای مفاهیم باز و قابل مشاهده و قابل محاسبه و قابل اندازه گیری و در عین حال چالش برانگیز جهت بررسی و باز نمودن یک مسیله و پرداختن به آن مسیله می باشد. درس سوال سال سبد سرعت سعی ساعت و. . .
مُرَصَّع ؛ این کلیدواژه بر وزن مُفَعَّل مثل کلمه ی ملبس مرتب مکلف معلَّم مُربع می باشد
اگر وزن مُفَعَّل را با شرایطی که ایجاد می کند برای کلمه ی مُعَلَّم توضیح بدهیم بدینصورت خواهد بود.
فرق بین "مُعَلِّم" و "مُعَلَّم" به این صورت است:
- "مُعَلِّم" به کسی گفته می شود که تعلیم می دهد یا تدریس می کند. به عبارت دیگر، معلم شخصی است که دانش و معلومات خود را به دیگران منتقل می کند.
- "مُعَلَّم" به کسی گفته می شود که آموزش دیده یا تعلیم یافته است. به عبارت دیگر، مُعَلَّم دانش آموز یا شاگردی است که از معلم یاد می گیرد.
فلذا کلیدواژه ی مُرَصَّع بر وزن مُفَعَّل مثل کلمه ی مُربع که مفهوم بُعد و ابعاد را در خود دارد دارای یک مفهوم صعودی و برجسته از انجام کاری بر روی آن با یک محدوده ای از صرف زمان در چیزی را می رساند.
با یک تعریف دیگر ؛
هر چیز مستعد که در یک بازه ی زمانی محدود ولی طولانی و با سعی و تلاش زیاد بر روی آن وقت گذاشته شده است تا یک محصول برجسته و زیبا و تزیین شده و باکیفیت صعودی و مصاعد تولید شود.
( ث ) ؛ حکمت نگارگری حرف ث با سه نقطه برای مفاهیمی که در آن تَعَدُّد کِثْرَت وجود داشته باشد مثل ثانیه ثواب ثروت و . . .
... [مشاهده متن کامل]
( ص ) ؛ حکمت نگارگری حرف ص برای مفاهیمی که باید دارای پیرامون و محدوده باشد مثل صحبت نصیحت صبح و. . .
( س ) ؛ حکمت نگارگری حرف س با سه دندانه برای مفاهیم باز و قابل مشاهده و قابل محاسبه و قابل اندازه گیری و در عین حال چالش برانگیز جهت بررسی و باز نمودن یک مسیله و پرداختن به آن مسیله می باشد. درس سوال سال سبد سرعت سعی ساعت و. . .
مُرَصَّع ؛ این کلیدواژه بر وزن مُفَعَّل مثل کلمه ی ملبس مرتب مکلف معلَّم مُربع می باشد
اگر وزن مُفَعَّل را با شرایطی که ایجاد می کند برای کلمه ی مُعَلَّم توضیح بدهیم بدینصورت خواهد بود.
فرق بین "مُعَلِّم" و "مُعَلَّم" به این صورت است:
- "مُعَلِّم" به کسی گفته می شود که تعلیم می دهد یا تدریس می کند. به عبارت دیگر، معلم شخصی است که دانش و معلومات خود را به دیگران منتقل می کند.
- "مُعَلَّم" به کسی گفته می شود که آموزش دیده یا تعلیم یافته است. به عبارت دیگر، مُعَلَّم دانش آموز یا شاگردی است که از معلم یاد می گیرد.
فلذا کلیدواژه ی مُرَصَّع بر وزن مُفَعَّل مثل کلمه ی مُربع که مفهوم بُعد و ابعاد را در خود دارد دارای یک مفهوم صعودی و برجسته از انجام کاری بر روی آن با یک محدوده ای از صرف زمان در چیزی را می رساند.
با یک تعریف دیگر ؛
هر چیز مستعد که در یک بازه ی زمانی محدود ولی طولانی و با سعی و تلاش زیاد بر روی آن وقت گذاشته شده است تا یک محصول برجسته و زیبا و تزیین شده و باکیفیت صعودی و مصاعد تولید شود.
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَّلی و جوهر. ( سندبادنامه ص 313 ) . هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل و تکریم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 449 ) .
... [مشاهده متن کامل]
تو بی زیور محلائی و بی رخت
مزکائی و بی زینت مزین.
سعدی.
|| جلاداده شده. ( ناظم الاطباء ) . || وصف کرده شده. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) . رجوع به تحلیه شود. || شیرین کرده شده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به احلاء و تحلیة شود. || فرمان داده شده. || خوش نما و ظریف نوشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || مجازاً به معنی چهره. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
تو بی زیور محلائی و بی رخت
مزکائی و بی زینت مزین.
سعدی.
|| جلاداده شده. ( ناظم الاطباء ) . || وصف کرده شده. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) . رجوع به تحلیه شود. || شیرین کرده شده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به احلاء و تحلیة شود. || فرمان داده شده. || خوش نما و ظریف نوشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || مجازاً به معنی چهره. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
جواهر نگار. [ ج َ هَِ ن ِ ] ( ص مرکب ) جواهرنشان . مرصعبجواهر. که در آن گوهرها نشانده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار. نظامی .
مرصع : آراسته، جواهرنشان، زرنشان، گوهرنشان
مرصع : /morassae/ مرصع ( عربی ) 1 - آنچه با جواهر تزئین شده باشد، جواهر نشان؛ 2 - ( در ادبیات ) ویژگی شعری که آرایه ی ترصیع در آن به کار رفته باشد؛ 3 - ( در خوش نویسی ) یکی از انواع خطوط عربی.
همچو فرعونی مرصع کرده ریش
برتر از عیسی پریده از خریش
او هم از نسل شغال ماده زاد
در خم مالی و جاهی در فتاد
مولانا
برتر از عیسی پریده از خریش
او هم از نسل شغال ماده زاد
در خم مالی و جاهی در فتاد
مولانا
مرصع پلو یا شیرین پلو در غذاها


الماس نشان
اراسته کردن