مَرد ؛
اطلاق کلمه ی مرد برای جنس مذکر با نقش اجتماعی بیشتری که دارد در قانون و قواعد ایجاد کلمات از جهت نیاز به اراده ی فیزیکی و مادی بیشتری می باشد که برای تأمین معاش و گردش امورات زندگی به عهده ی مرد به آن نیاز بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
فلذا کلمات مرتبط با یک مفهوم مشترک با کلمه ی مرد در جایگاه های کاربردی مختلف به لحاظ وجود پیوندهای آوایی با مفاهیم عبارتند از مرد مردم مراد مارد مرید مردد مردود مرداد اراده تردد تردید ترد رود رد.
حرف ( ر ) با ذات آوایی خاص و تکرار گونه ی خودش که از ابزارهای ایجاد حروف واقع شده در دهان منطبق بر عالم واقع در کلمات فوق که نماد وجود یک انرژی مستمر و دارای جریان در ساختمان کلمات می باشد در واقع بُن مصدر دو حرفی کلمه ی ( رد ) می باشد یعنی حرف اصلی تر در کلمه ی رد حرف ر می باشد و این تعریف و مفهوم در کلمات بسیار زیادی مثل رود رعد روان رونق راه ردیف رهایی رقص اَرّه اداره امور و. . . قابل مشاهده است.
به گونه ای که حرف ر با مفهوم انرژی در کلمه ی آر آذر آگر در سه بُعد انرژی نور و گرما در مفهوم کلمه ی اراده مرتبط با کلمه ی آرش آراد آرد آردش با ریخت ارتش و. . . قابل مشاهده است.
کلمه ی مَرد با دو کلمه ی مارد و مُرید در دو جهتِ از تحمیل اراده و قبول اراده یا سرکش بودن از جهت تحمیل اراده و مطیع بودن از جهت اطاعت امر برای محقق شدن اراده ی کسی از خودش مفهوم ایجاد می کند.
از طریق قانون مُصوِّت ها با مُصَوِّت حرف ( ُ ) در کلمه ی مُرده از جهتِ داده شدن و گرفته شدن اراده از جانب پروردگار عالم دارای معنا و مفهوم می باشد که در تعاریف کهن و تفاسیر باستان برای کلمه ی مَرد به معنی فانی و موجود فنا شونده از جهت وجود مفهوم انطباقی مُردن برای کلمه ی مَرد و مَردم می باشد.
نمونه ی مشابه این قانون با مُصوِّت حرف ( ُ ) که نماد وجود و برقراری چرخه در مفاهیم کلمات می باشد و ایجاد می کند در کلمه ی جُبّه به عنوان یک پوشش به معنی کت در اصطلاح کت و شلوار یا در مورد پوسته ی زمین از جهت حفظ جریان انرژی در درون چیزی با مفهوم گرفتن و بازگردانی قابل مشاهده است.
هرچند مصوت ها در زبان فارسی معیار نقش واژه شناختی و آوایی دارند ولی و اما تغییر مصوت به خودی خود و به تنهایی در همه ی موارد مخصوصاً در خصوص مستندات تاریخی معمولاً معنای بنیادین ریشه را تعیین نمی کند.
در خصوص حرف کلیدی ( ر ) در کلمات فوق در مورد کلمه ی رود به معنی جریان در حال تردد و رد شدن با مُصوِّت ( او ) که نماد وجود حرکت و جریان برای انرژی می باشد که در کلماتی مثل سود صعود فرود هبوط عبور سوت شوت و. . . قابل مشاهده است.
نمی شود تعاریف فوق را برای کلمه ی مرد و کلمات هم خانواده یک تعریف مطلقا صحیحی دانست و ادعا کرد ولی مشاهداتی که از وجود یک پیوند میان مفهوم کلمات و آوای آنها و انطباقشان با واقعیت دیده می شود نشان دهنده ی وجود یک حقیقتی در پس پرده برای مهندسی و طراحی بسیار حساب شده کلمات می باشد که نیاز به تحقیقات و جستجو و تفکر بیشتری به خود در این زمینه می طلبد.
نپذیرفته، ناپذیرفته،
نپذیرفتنی، ناپذیرفتنی،
واخورده
منفور ویا رد شده
مَرْدُود" بازگشتنی، برگشتنی.
احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا کُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ.
از رمیدن نعمتها بترسید که هر رمنده ای بازگشتنی نخواهد بود. غررالحکم
ردزده . [ رَ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مردود. ( آنندراج ) : کسی که ردزده ٔ تست روز حشر او راشفاعت همه پیغمبران ندارد سود. بدر چاچی ( از آنندراج ) .
تجدید
درسی را اُفتادن
پاس نشدن
ردشده، رفوزه، ناموفق، متروک، مطرود، منفور، وازده، ناپذیرفتنی، نامقبول، غیرقابل قبول
در پارسی " مولیده " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
راسِب