مرده

/morde/

    decedent
    dead
    deceased
    defunct
    departed
    drab
    extinct
    [adj.] dead
    [med.] necrosed
    necrotic
    asleep
    fallen
    gone
    lifeless
    stark
    dead person
    [c.p.] dummy
    stillborn

فارسی به انگلیسی

مرده از نظر رنگ
dull

مرده باد
down with...!

مرده پرستی
necrolatry, praising of the dead, [rare.] necrolatry, [fig.] praising of the dead

مرده پژوهی
forensic medicine

مرده پوش
body bag

مرده جنبانی در میان برخی سرخپوستان
zombie

مرده چیزی
crazy, mad, freak

مرده چیزی بودن
die

مرده خوار
necrophagous, ghoul

مرده خواری
necrophagia

مرده خوناشام
vampire

مرده دزد
body snatcher

مرده ریگ
inheritance, legacy, heritage, patrimony

مرده ریگ بردن
inherit

مرده ریگی
hereditary

مرده زاد
posthumous, stillborn

مرده سان
dead

مرده سرا
morgue

مرده سنگ
litharge

مرده سوزخانه
crematory

مترادف ها

defunct (اسم)
مرده

defunct (صفت)
تمام شده، مرده، از بین رفته، درگذشته

extinct (صفت)
تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده

dead (صفت)
کهنه، بی روح، بی حس، مرده

vapid (صفت)
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت

exanimate (صفت)
بی روح، بی جان، مرده، جامد، کسل، دل مرده و بی روح

deceased (صفت)
مرده، مرحوم

lifeless (صفت)
مرده، عاری از زندگی

پیشنهاد کاربران

مَرد ؛
اطلاق کلمه ی مرد برای جنس مذکر با نقش اجتماعی بیشتری که دارد در قانون و قواعد ایجاد کلمات از جهت نیاز به اراده ی فیزیکی و مادی بیشتری می باشد که برای تأمین معاش و گردش امورات زندگی به عهده ی مرد به آن نیاز بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

فلذا کلمات مرتبط با یک مفهوم مشترک با کلمه ی مرد در جایگاه های کاربردی مختلف به لحاظ وجود پیوندهای آوایی با مفاهیم عبارتند از مرد مردم مراد مرید اراده تردد تردید ترد رود
حرف ( ر ) با ذات آوایی خاص و تکرار گونه ی خودش که از ابزارهای ایجاد حروف واقع شده در دهان منطبق بر عالم واقع در کلمات فوق که نماد وجود یک انرژی مستمر و دارای جریان در ساختمان کلمات می باشد در واقع بُن مصدر دو حرفی کلمه ی ( رد ) می باشد یعنی حرف اصلی تر در کلمه ی رد حرف ر می باشد و این تعریف و مفهوم در کلمات بسیار زیادی مثل رود رعد روان رونق راه ردیف رهایی رقص اَرّه اداره امور و. . . قابل مشاهده است.
به گونه ای که حرف ر با مفهوم انرژی در کلمه ی آر آذر آگر در سه بُعد انرژی نور و گرما در مفهوم کلمه ی اراده مرتبط با کلمه ی آرش آراد آرد آردش با ریخت ارتش و. . . قابل مشاهده است.
کلمه ی مَرد با دو کلمه ی مارد و مُرید در دو جهتِ از تحمیل اراده و قبول اراده یا سرکش بودن از جهت تحمیل اراده و مطیع بودن از جهت اطاعت امر برای محقق شدن اراده ی کسی از خودش مفهوم ایجاد می کند.
از طریق قانون مُصوِّت ها با مُصَوِّت حرف ( ُ ) در کلمه ی مُرده از جهتِ داده شدن و گرفته شدن اراده از جانب پروردگار عالم دارای معنا و مفهوم می باشد که در تعاریف کهن و تفاسیر باستان برای کلمه ی مَرد به معنی فانی و موجود فنا شونده از جهت وجود مفهوم انطباقی مُردن برای کلمه ی مَرد و مَردم می باشد.
نمونه ی مشابه این قانون با مُصوِّت حرف ( ُ ) که نماد وجود و برقراری چرخه در مفاهیم کلمات می باشد و ایجاد می کند در کلمه ی جُبّه به عنوان یک پوشش به معنی کت در اصطلاح کت و شلوار یا در مورد پوسته ی زمین از جهت حفظ جریان انرژی در درون چیزی با مفهوم گرفتن و بازگردانی قابل مشاهده است.
هرچند مصوت ها در زبان فارسی معیار نقش واژه شناختی و آوایی دارند ولی و اما تغییر مصوت به خودی خود و به تنهایی در همه ی موارد مخصوصاً در خصوص مستندات تاریخی معمولاً معنای بنیادین ریشه را تعیین نمی کند.
در خصوص حرف کلیدی ( ر ) در کلمات فوق در مورد کلمه ی رود به معنی جریان در حال تردد و رد شدن با مُصوِّت ( او ) که نماد وجود حرکت و جریان برای انرژی می باشد که در کلماتی مثل سود صعود فرود هبوط عبور سوت شوت و. . . قابل مشاهده است.
نمی شود تعاریف فوق را برای کلمه ی مرد و کلمات هم خانواده یک تعریف مطلقا صحیحی دانست و ادعا کرد ولی مشاهداتی که از وجود یک پیوند میان مفهوم کلمات و آوای آنها و انطباقشان با واقعیت دیده می شود نشان دهنده ی وجود یک حقیقتی در پس پرده برای مهندسی و طراحی بسیار حساب شده کلمات می باشد که نیاز به تحقیقات و جستجو و تفکر بیشتری به خود در این زمینه می طلبد.

بی نور ، خاموش
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
مردهمردهمردهمردهمرده
معنی مرده آسمان من یعنی زن فوت شده
پایانش
واژه مرده
معادل ابجد 249
تعداد حروف 4
تلفظ marade
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [قدیمی]
مختصات ( مُ دِ ) ( اِمف . )
آواشناسی morde
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع
واژه مرده از ریشه ی واژه ی پارسی مردن است.
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه مردن
معادل ابجد 294
تعداد حروف 4
تلفظ mordan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: murtan]
مختصات ( مُ دَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

بی جان
مرده به ترکی: اؤلو
مرده ی کسی یا چیزی بودن : عاشق او بودن و به خاطر آن به مرگ حاضر شدن.
مرده ی گور بود در نخچیر
مرده را کی بود زگور گزیر
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۵۰.

مرده: در پهلوی مرتگ murtag بوده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 221. )
به مرده در زبان ترکی" اؤلو " گفته می شود . از مصدر" اؤلمک" به معنی مردن
قبیر صاندیقا ( قبرستانا ) گئدن اولو قایتماز .
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه:
مرده ای که به قبرستان برود دوباره بر نمی گردد
شعر:
مال و ملک خویش را در مکر نا اهلان مباز
سوی قبرستان روان شد بر نگردد مرده باز ( علی باقری )