مردد بودن


    halt
    hesitate
    oscillate
    shilly-shally
    vacillate
    vibrate
    waver

مترادف ها

be uncertain (فعل)
مردد بودن

be unsure (فعل)
مردد بودن

hesitate (فعل)
مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، با لکنت گفتن، بی میل بودن

linger (فعل)
مردد بودن، تاخیر کردن، درنگ کردن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، دیر رفتن

oscillate (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، تاب خوردن، از این سوبه ان سو افتادن

vacillate (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردن

wobble (فعل)
مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکان خوردن، لق بودن

پیشنهاد کاربران

مردد: حالت کسی است نمی تواند تصمیم بگیرد و به درستی و نادرستی امری اطمینان ندارد
در شک بودن
دِل دِل کردن
در تردید بودن