مرخص سازیdemobilization, dismissal, releaseمرخص کردنdeinstitutionalize, dismiss, excuse, relieve, brushoff, nodمرخص کردن با تکان سرnod
مرخص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:فشام faŝām ( سغدی )You're all dismissed : همتون مرخصیدبه آدم نادان و از همه جا بی خبر هم نسبت داده میشود. برای مثال:بابا طرف کلا مرخصه حتی نمیتونه فرق عمو و دایی رو از هم تشخیص بده.خلاصآسوده+ عکس و لینک