مربی

/morabbi/

    educator
    preceptor
    tutor
    mentor
    tamer
    prceptor
    tamer (of animals)
    handler
    instructor
    trainer

فارسی به انگلیسی

مربی اسب
turfman

مربی گری
tutelage

مربی گری دانشگاه
lectureship

مربی نجات غریق
lifeguard

مربی ورزش و هنر پیشگی
coach

مترادف ها

teacher (اسم)
دبیر، مربی، معلم، اموزگار، مدرس، اموختار

tutor (اسم)
لله، مربی، معلم سرخانه، اموختار، ناظر درس دانشجویان

coach (اسم)
کالسکه، اتوبوس، مربی، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک

mentor (اسم)
مربی، معلم سرخانه

educator (اسم)
مربی، معلم، فرهیختار

handler (اسم)
مربی، رسیدگی کننده، نگاه دارنده، دسته گذار

preceptor (اسم)
پیر، مربی، معلم

tamer (اسم)
مربی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
واژه ی مربی از ریشه ی دو واژه ی مر و بی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

مربیمربیمربیمربیمربی
در پارسی می شود ارمگان
( به ویژه در ورزش و پرورش )
واژه نامه دهخدا:
ارمگان. [ اِ م َ ] ( ص ) تربیت کننده. ( برهان ) . مربی. ( جهانگیری ) ( برهان ) :
گر تو بوی ارمگان کعبه
زرین کنی آستان کعبه
...
[مشاهده متن کامل]

کعبه ز تو سد جاودان یافت
مکه ببقات ارمگان یافت.
خاقانی.
|| ( اِ ) تربیت. ( جهانگیری ) . || سعد. سعادت. ( جهانگیری ) ( برهان ) :
در طالع هرکه ارمگان یافت
سرمایه عمر جاودان یافت.
خاقانی

مربی: کسی که آموزش یا آموزش های ویژه ای در زمینه ی فیزیکی یا معنوی دیده است تا افراد خاصی را در همان موضوعی که خود آموزش دیده، آموزش دهد تا در آنها توانمندی پدید آورد یا توانایی آنها را در آن زمینه بالا ببرد.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr/definition/educateur )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
فرونا farunā ( لری: parunā )
پوهاند puhānd ( پشتو )
دایاناک ( دایَن از اوستایی: dāyangh: تربیت پسوند فاعلی پهلوی اک )

آموز. آموزگر. سرآموز. آموزشگر. سرآموز. سرآموزش. سرآموزشگر
لری بختیاری
پرونا:مربی
مربی و تربیت از ر. ب. ی آمده و برای آن دو واژه زیر پیشنهاد میشود
مربی =اَفوَر = شخصی به والایی رساندن سرو کار دارد. مثل کارور ( اف از اپ / up لاتین / اپر / اَبَر / بَر / پَر و . . . . . آمده و در همه آنهای بالایی و اوج دیده میشود ( افراسیاب / افشین / افسرده / افسوس و . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

سرمربی = سَراَفوَر = سَرَفوَر
تربیت = ادب ( ادب ریشه ایرانی دارد و از دبیر و دَب آمده و دیبان ( کسانی که در قصر شاهی به نگارش بیزی بودند ) نیز از انجا امده ( دیوان حافظ همان دیبان یا دست نوشته های اوست که ریشه ادبی و تربیتی دارد )

مُرَبّی: آموزگار، آموزگارِ ورزش / ورزشی، آموزگارِ سرخانه / خانگی، آموزشگار، آموزشکار، آموزنده، آموزش - دهنده، آموزشگر، دبیر، پروراننده، پرورنده، پرورش - دهنده، پرورتار، ورزش - دهنده، استاد، راهنما
سلیم
مربی: آموزش دهنده
handler
پَروَرتاریدن = مُرَبییدن/مربی گری کردن
مُرَبییدن = to coach
م. ث =
مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.
ورزور
رهنمون
در پارسی " پرورتار"
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)