1_ذکر شده. پیش گفته. یاد شده. بیان شده گفته شده 2_جمع مذکر مردان . . . . که تمام خلق از مرد و زن و اطفال و مذکور و اناث ایستاده شده بودند. . . . . سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی به روسیه_حیرت نامه
said . adjective [only before noun] law mentioned before SYN aforementioned The said weapon was later found in the defendant’s home.
مذکورها یعنی بالا ذکر شده است
ذکر شده
aforementioned
in question
نام برده
پیش گفته
مزبور
یاد شده
ذکرشده، سابق الذکر، مزبور، مشارالیه، نام برده، یادشده