مدنی، کشوری، غیر نظامی، حقوقی، متمدن، عرفی، با ادب، مودب
پیشنهاد کاربران
مدنی. [ م ُ نا ] ( ع ص ) مرد ضعیف. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . مدنی. [ م ُ ] ( ع ص ) نزدیک شونده. رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ادناء شود. مدنی. [ م ُدْ دَ ] ( ع ص ) نزدیک گردنده. ( آنندراج ) . نزدیک شده. ( ناظم الاطباء ) . ... [مشاهده متن کامل]
مدنی. [ م ُ دَن ْ نی ] ( ع ص ) آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیة شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تدنیة شود. مدنی. [ م ُ دُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود. مدنی. [ م َ دَنی ی / م َ دَ ] ( ص نسبی ) باشنده شهر. ( از غیاث اللغات ) . شهری. شهرباش. حضری. مدری. قراری. ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی. ( یادداشت مؤلف ) . اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری : تعلیمات مدنی . || منسوب به مدینةالرسول. مربوط به مدینة الرسول : ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب. نظامی. || خوش طبع. صاحب سلیقه. مقابل دهاتی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به معنی اول شود. || نام قسمی خط عربی. الف های این خط به سوی دست راست کج می شده و در شکل این خط خفتگی کمی بوده است. ( ابن الندیم ، از یادداشت مؤلف ) . مدنی. [ م َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گفت ویا مدینی و اقوال صرفیان و لغویان و نسابه ها در این باره مضطرب است. مؤلف لسان العرب یکبار گوید مدینه حصنی است که در وسط زمینی بنا شده و هر زمینی که در وسط آن حصنی سازند مدینه است و نسبت بدان مدینی است و بار دیگر هنگام ذکر مدینةالرسول گوید اگر مرد و یاجامه را بدین شهر نسبت کنند مدنی است و اگر پرنده ومانند آن را نسبت دهند مدینیه و گویند حمامة مدینیةو جاریة مدینیة و از قول کسی که بدو اطمینان ندارد آورده است که اگر نسبت به مدینةالرسول باشد، مدنی باید گفت و اگر به مدینةالمنصور [ بغداد ] نسبت دهند مدینی گویند و نسبت به مدائن کسری مدائنی است. ولی سمعانی نسبت به مدینه را خواه مدینةالرسول ، خواه بغدادو خواه مدینه اصفهان یا نیشابور و جز آن ها مدینی گرفته است. رجوع به ریحانة الادب ذیل همین مدخل شود. مدنی ٔ. [ م ُ ن ِءْ ] ( ع ص ) مرتکب شونده عیب و نقص. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) . منبع. لغت نامه دهخدا
شهروند:مدنی. شهروندی:مدنیّیت
در گویش شیرازی به معنی لیمو شیرین است در حال حاضر واژه مدنی ( لیموشیرین ) در بین افراد سالخورده متداول است
شهروندی
شهری، هازمانی ( اجنماعی )
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش تازى ( اربى ) ست ولى سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى مدینة را تازیان ( اربان ) از واژه مَدینا/مُدینا/مَدینک Madina/Modina/Madinak در پهلوى به معناى شهر ، شهرستان برداشته و معرب ساخته اند و سپس مدینة ، مدائن ، مدنیة ، مدنىّ ، ... [مشاهده متن کامل]
تمدن ، متمدن و . . . را ساخته اند!!!! همتاى پارسى واژه مدنى در پارسى این است: شَتْریک Shatrik ( پهلوى: شهرى، مدنى )