زاده ی دلیل
آنچه به آن دلالت شده مثال: "خانه هم را دزد برد"
در اینجا مدلولمان وسایل خانه است و دلالتمان نیز، از نوع دلالت التزامی است
در اینجا مدلولمان وسایل خانه است و دلالتمان نیز، از نوع دلالت التزامی است
دال : دود
مدلول : آتش
چیزیکه فهمیده و دلالت بر آن دارد مدلول گویند
مدلول : آتش
چیزیکه فهمیده و دلالت بر آن دارد مدلول گویند
مفاد ، معنی، مفهوم
دال، دلالت، مدلول :
x به y دلالت داره، x دال هست، y مدلول هست.
دلالت نسبت دال رو به مدلول میرسونه، مثلا توعلوم منطق داریم لفظ با مفهوم انقد نزدیک همن که فرقش رو شما متوجه نمیشی، میگی پفک مفهوم پفک جلو چشماته، اینجا لفظ داله و مفهوم مدلول، کلمه ی پفک داله و مفهوم پفک مدلول هست.
x به y دلالت داره، x دال هست، y مدلول هست.
دلالت نسبت دال رو به مدلول میرسونه، مثلا توعلوم منطق داریم لفظ با مفهوم انقد نزدیک همن که فرقش رو شما متوجه نمیشی، میگی پفک مفهوم پفک جلو چشماته، اینجا لفظ داله و مفهوم مدلول، کلمه ی پفک داله و مفهوم پفک مدلول هست.
مدلول . [ م َ ] ( ع اِ ) معنی . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . مضمون . مفاد. مقتضی . فحوی . مفهوم . مقصود. منظور. مراد. مستفاد. تفسیر. تأویل . ( یادداشت مؤلف ) . || برهان . دلیل . ( ناظم الاطباء ) . ||
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
آنچه که از علم به چیزی دیگر علم بدان لازم آید. ( از تعریفات ) مقابل دال . || ( ص ) آنچه دلیل آن را ثابت کرده . ( یادداشت مؤلف ) . دلالت کرده شده . ره نموده شده . راه راست نموده شده . دلیل آورده شده . ( ناظم الاطباء ) . نعت مفعولی است از دلالت . رجوع به دلالت شود