نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه
model(اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل
specimen(اسم)
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش
mannequin(اسم)
مانکن، مدل، مجسمه چوبی
پیشنهاد کاربران
نمونه، روش ، طرح
شیوه، روش، گونه، دیس، جور برابر های این واژه انگلیسی هستند.
در بسیاری جا ها واژه "نمونه" مناسب به نظر میرسد. "الگو" واژه ای ترکی است و اینجا اگر منظور جایگزین کردن کلمه غیر فارسی است، دلیلی نمیبینم یک کلمه ترکی را جانشین کلمه انگلیسی کنیم!
نمونه
سبک
شیوه
الگو، نمونه
الگو جور ، گونه ، نوع
الگو، طرح، سرمشق، نمونه، اسوه
مُدِل این واژه و واژه ی مُدول از یک ریشه و همین گونه هم تبار با ستاک های مود و مای که در واژه های : آماده ، آزمودن ، پیمودن ، فرمودن ، نمودن به جای مانده اند، میباشند . مود و مای در اسل به مینه ی اندازه و پیمانه هستند و مدل هم نمونه ای با اندازه ای ویژه است : درازا ، پهنا ، ژرفا ، رنگ ، نگاشت ( طرح ) و. . . ... [مشاهده متن کامل]
برابر نهاد با گرته برداری : مودال ، مودیل ، مایال ، ماییل
مدل:در نقاشی به معنی نمونه و ابزار نقاشی. ( اصطلاح نقاشی )
کالبد و کتاب و قالب
مدل=مثالمند
بر پایه کتابدکتر کزازی. الگو. واژه ای ترکی است. و جایگزین پارسی ان نمونه. می باشد.