مدل

/model/

    model
    mold
    prototype
    replica
    guiding or demonstrating
    that guides etc.
    design

فارسی به انگلیسی

مدل المانی
butch

مدل بی جامه
nude

مدل ریخته گری
pattern

مدل زنده
model

مدل شدن برای نقاشی
sit

مدل گوجه ای در موی زنانه
topknot

مدل مو
hairstyle

مدل موی افریقایی
afro

مدل موی زنانه
hairdo

مدل کالبد شناختی بدن انسان
manikin or mannikin

مدل کردن
model

مترادف ها

pattern (اسم)
نظیر بودن، طرح، ملاک، انگاره، نقش، سرمشق، مدل، الگو، صفات و خصوصیات فردی، مسطوره

sample (اسم)
نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

specimen (اسم)
نمونه، شخص، مدل، مسطوره، نمونه آزمایش

mannequin (اسم)
مانکن، مدل، مجسمه چوبی

پیشنهاد کاربران

نمونه، روش ، طرح
شیوه، روش، گونه، دیس، جور برابر های این واژه انگلیسی هستند.
در بسیاری جا ها واژه "نمونه" مناسب به نظر میرسد.
"الگو" واژه ای ترکی است و اینجا اگر منظور جایگزین کردن کلمه غیر فارسی است، دلیلی نمیبینم یک کلمه ترکی را جانشین کلمه انگلیسی کنیم!
نمونه
سبک
شیوه
الگو، نمونه
الگو
جور ، گونه ، نوع
الگو، طرح، سرمشق، نمونه، اسوه
مُدِل
این واژه و واژه ی مُدول از یک ریشه و همین گونه هم تبار با ستاک های مود و مای که در واژه های : آماده ، آزمودن ، پیمودن ، فرمودن ، نمودن به جای مانده اند، میباشند .
مود و مای در اسل به مینه ی اندازه و پیمانه هستند و مدل هم نمونه ای با اندازه ای ویژه است : درازا ، پهنا ، ژرفا ، رنگ ، نگاشت ( طرح ) و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

برابر نهاد با گرته برداری :
مودال ، مودیل ، مایال ، ماییل

مدل:در نقاشی به معنی نمونه و ابزار نقاشی. ( اصطلاح نقاشی )
کالبد و کتاب و قالب
مدل=مثالمند
بر پایه کتابدکتر کزازی. الگو. واژه ای ترکی است. و جایگزین پارسی ان نمونه. می باشد.
سنبل، نمونه
model

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس