" دهان. دهانه. دهن. دهنه ":مدخل.
دیباچه. دراغل=در آغُل. زودتر در آغل گاو ها درون خانهء نشست مردم و داراخانه بود تا دزد سرمایهء کلان را به زود ندزدد ( و سپس نمونا شده است برای در خانه و نیز خانه ، دراغل فلان= خانهء فلان ) .
داراخانه=صاحب خانه.
" درگاه. درآمد. دربند. بندِدر. بَندر.
آمدگاه. آمدرفت ( آرف ) . رفتامد ( رفت و آمد ":مدخل.
مدخل:درگاه در رشتهء دانستنیهای آخت و یا ساخت .
دیباچهء نوشته. دیباچهء جایگاه.
دیباچهء گفتار کردار. پندار. در آخت و ساخت.
درگاه:مدخل.
امروزه "سرواژ ه" به معنی "مدخل" بکار برابر برده می شود. اما می توان " واژگاه" را نیز به جای آن بکار برد.
مبحث مدخل:در آمد ( ها )
مبحث ( اصول ) :پایه ( ها ) و روند.
( درآمد بر پایه های دانستنیها. ) .
" دَرِه "دَرِش":مدخل.
"المدخل الی المنطق" فارابی.
"درآمد در اندیش" فارابی
الی: در. دربارهء. درآمد. پیرامون.
درآیند
مدخل یعنی قسمت ، عنوان ، موضوع . .
همچنین است : نوعی از روایت و تکنیکی در قصه سرایی به شیوه ایرانی که راوی در روایت داستانی واحد ، قصه را از نیمه رها کرده و داستانک های فرعی را در دل داستان اصلی روایت میکند. از مدخل در معرکه گیری. پرده
... [مشاهده متن کامل] خوانی و تعزیه که از نمایشهای دیرین و کهن ایرانی ست استفاده بسیار می شود. در غرب به آن متادرام کی گویند. هزار و یک شب یا هزار افسان کهن ترین قصه روایی ایرانی ست که از این تکنیک در آن استفاده شده است. اصطلاحا به آن مدخل زدن می گویند.
کلمه ( مدخل ) به ضمه میم و فتحه خا اسم مکان از ماده دخول است .
کلمه ( مدخل ) از باب افتعال به معنای کوره راهی است که به زحمت بتوان درون آن شد.
مدخل: تمهید، در آمدی بر مطلب، سرآغاز مطلب و مقدمه آی بر مطلب.
دهانه
آستانه، درونگاه
ورودی
گلوگاه
در پهلوی " ویتار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)