مدبر

/modabber/

    circumspect
    contriver
    diplomatic
    judicious
    politic
    reasonable
    thoughtful
    efficient or prudent (person)
    swivel

مترادف ها

skilful (صفت)
ماهر، مدبر

پیشنهاد کاربران

چاره ساز
لطفا لایک کنید
در حدیث قدسی وارد شده است:
لَو عَلِمَ المُدْبِرُونَ عَنّی کَیْفَ اِشْتیاقی بِهِمْ لَماتُوا شَوْقاً؛
اگر بندگان گنهکار من بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق می میرند.
دریاسیاست ؛ بسیار سائس. پرتدبیر : از حضرت آسمان شکوه عرش جَلالت دریاسیاست کوه سیادت عظمها اﷲ هیچ مخالفت و آفت در خاطر تصور نکند. ( منشآت خاقانی ص 280 ) .
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً
"قرآن عظیم" دو قسمتی هست:
آنچه مربوط به عدل الاهی وقوانین جهان وخلقت در حال اجراء وتنفیذ وهیچ قدرتی جلوش
نمیتواند گرفت یا تغییر بدهد. . .
وآنچه در اختیار بشر وحق انتخاب "قِسط امر الله" در حال تعویق وتحریف ونابودی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

"جاء أمر الله فلا تستعجلوه"
"افلا یتدبّرون القرآن"
- - - - - - - - - - -
این واژها معنی جداگانه دارند:
مُدبِر
مُدبُر
مُدبَر
مُدَبَّر
مُدَبِّر
. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نقل قول:
ازآنجا که عاقبت ‏اندیشی و آینده ‏نگرى سبب سامان یافتن کار به نحو احسن می‏گردد.
واژه تدبیر در این معنی نیز به کار می‏رود.
"أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی"
به واژه "وزر و وازرة" رجوع کنید.

آگاه ترازهمه
صاحب تدبیر. صاحب اندیشه
دب از ریشه دپ پارسی است بهتره دپ ببریمش در قواعد پارسی و ازش مدبر بسازیم. مانند دپنده
فرزانه رای ؛ آنکه رای و اندیشه ٔ حکیمانه دارد :
پزشکان گزین دار فرزانه رای
به هر درد دانا و درمان نمای.
اسدی.
کهن دار دستورفرزانه رای
به هر کار یکتادل و رهنمای.
اسدی.
آصف
در طب به معنی پروده شده و بعمل آورده شده، و تدبیردر داروهای مختلف نباتی و حیوانی و معدنی، به روشهای مختلف انجام گیرد، چنانچه در خصوص سنگها از کتاب ذخیره خوارزمشاهی نوشته اسماعیل جرجانی مثال آورده شده.
تدبیر = پروردن، بعمل آوردن
سلام در پاراگراف اول , برای کلمه مدبر , دو معنی نوشته شده ولی اعراب گذاری نشده چون با توجه به خط زیر , نحوه تلفظ دو کلمه متفاوت هستند ولی در پاراگراف اول هر دو معنی برای یک تلفظ نوشته شده , لطفا اصلاح بفرمایید تشکر
...
[مشاهده متن کامل]

( مُ دَ بِّ ) [ ع . ] ( اِفا. ) تدبیرکننده ، صاحب تدبیر.
( مُ بَ ) [ ع . ] ( اِمف . ) بخت برگشته ، بدبخت .

طراح، هدایتگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)