مدبر

/modabber/

    circumspect
    contriver
    diplomatic
    judicious
    politic
    reasonable
    thoughtful
    efficient or prudent (person)
    swivel

مترادف ها

skilful (صفت)
ماهر، مدبر

پیشنهاد کاربران

مدبر. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) پشت داده شده ؛ یعنی کسی که دولت و بخت او را پشت داده باشد؛ یعنی برگشته باشد. ( از غیاث اللغات ) . بخت برگشته. بدبخت. نامقبل. نعت مفعولی است از ادبار. رجوع به ادبار شود : زندگانی سلطان دراز باد هرگز به خواطر کسی نگذشته بود از این مدبرک این آید. ( تاریخ بیهقی ص 699 ) . یک زمان دستاویز بکرده ، پس پشت داده و به هزیمت برگشته تا مدبران حریص تر درآیند و پندارند که من به هزیمت شدم. ( تاریخ بیهقی ص 435 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

چاره ساز
لطفا لایک کنید
در حدیث قدسی وارد شده است:
لَو عَلِمَ المُدْبِرُونَ عَنّی کَیْفَ اِشْتیاقی بِهِمْ لَماتُوا شَوْقاً؛
اگر بندگان گنهکار من بدانند که چقدر مشتاق توبه و بازگشت آنان هستم، از شدت شوق می میرند.
دریاسیاست ؛ بسیار سائس. پرتدبیر : از حضرت آسمان شکوه عرش جَلالت دریاسیاست کوه سیادت عظمها اﷲ هیچ مخالفت و آفت در خاطر تصور نکند. ( منشآت خاقانی ص 280 ) .
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً
"قرآن عظیم" دو قسمتی هست:
آنچه مربوط به عدل الاهی وقوانین جهان وخلقت در حال اجراء وتنفیذ وهیچ قدرتی جلوش
نمیتواند گرفت یا تغییر بدهد. . .
وآنچه در اختیار بشر وحق انتخاب "قِسط امر الله" در حال تعویق وتحریف ونابودی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

"جاء أمر الله فلا تستعجلوه"
"افلا یتدبّرون القرآن"
- - - - - - - - - - -
این واژها معنی جداگانه دارند:
مُدبِر
مُدبُر
مُدبَر
مُدَبَّر
مُدَبِّر
. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نقل قول:
ازآنجا که عاقبت ‏اندیشی و آینده ‏نگرى سبب سامان یافتن کار به نحو احسن می‏گردد.
واژه تدبیر در این معنی نیز به کار می‏رود.
"أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی"
به واژه "وزر و وازرة" رجوع کنید.

آگاه ترازهمه
صاحب تدبیر. صاحب اندیشه
دب از ریشه دپ پارسی است بهتره دپ ببریمش در قواعد پارسی و ازش مدبر بسازیم. مانند دپنده
فرزانه رای ؛ آنکه رای و اندیشه ٔ حکیمانه دارد :
پزشکان گزین دار فرزانه رای
به هر درد دانا و درمان نمای.
اسدی.
کهن دار دستورفرزانه رای
به هر کار یکتادل و رهنمای.
اسدی.
آصف
در طب به معنی پروده شده و بعمل آورده شده، و تدبیردر داروهای مختلف نباتی و حیوانی و معدنی، به روشهای مختلف انجام گیرد، چنانچه در خصوص سنگها از کتاب ذخیره خوارزمشاهی نوشته اسماعیل جرجانی مثال آورده شده.
تدبیر = پروردن، بعمل آوردن
سلام در پاراگراف اول , برای کلمه مدبر , دو معنی نوشته شده ولی اعراب گذاری نشده چون با توجه به خط زیر , نحوه تلفظ دو کلمه متفاوت هستند ولی در پاراگراف اول هر دو معنی برای یک تلفظ نوشته شده , لطفا اصلاح بفرمایید تشکر
...
[مشاهده متن کامل]

( مُ دَ بِّ ) [ ع . ] ( اِفا. ) تدبیرکننده ، صاحب تدبیر.
( مُ بَ ) [ ع . ] ( اِمف . ) بخت برگشته ، بدبخت .

طراح، هدایتگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)