مدارا کردن


    compromise
    temporize
    tolerate

مترادف ها

tolerate (فعل)
تاب اوردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، طاقت داشتن

پیشنهاد کاربران

معنی اصطلاح - > کج دار و مریز / کج دارومریز کردن
[ برای انجام کاری / کنار آمدن با کسی ] با احتیاط و مدارا رفتار کردن
مثال:
- بچه ها در سن بلوغ حالت های عجیبی پیدا می کنن، باید باهاشون کج دارومریز کرد تا این دوره بگذره.
رفق
سر کردن
سر کردن با کسی
صبوری کردن
تسامح