نوواژه برای جایگزینیِ #to_circuit به معنای دورِ چیزی گشتن؛ دور زدن؛ مسیرِ قوسی ( منحنی ) پیمودن؛ مدار ساختن؛ و جُزین
ا↙️
#گردشتن ( gard. eš. t. an )
یا:
#گردیسیدن ( gard. is. id. an ) 👈 گَردی ( ستاکِ بر گرفته از ریشه ی نیاایرانیِ gart به معنای چرخیدن یا گردیدن ) - - س ( افزایه ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
... [مشاهده متن کامل]
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
ستاکِ حالِ گَردِشتن می شود: گَردیس . ( بسنجید با: نوشتن —� نویس . )
▪️مثال:
۱ - قطارِ تهران - مشهد نخست شهرِ سمنان را گَردِشت ( گردیسید، دور زد، کمربندیِ دورِ شهر را پیمود، ) و سپس به سوی مشهد راهش را ادامه داد.
۲ - وقتی زمین هشت بار خورشید را بگردیسَد ( دور بزند ) ناهید سیزده بار خورشید را گردِشته است ( دور زده است. )
🔺توجه:
🔹 #circuit مدار
🔹 #گردیس ( gardis )
▪️مثال:
۱ - بیشترین چراغی را که در این گَردیس ( مدارِ الکتریسیته ) می توان کار گذاشت هفت چراغ است.
۲ - زمین با چرخشِ خود پیرامونِ خورشید یک گَردیسِ ( مدارِ ) ۹٤۰ میلیون کیلومتری را ایجاد می کند.
۳ - آن ها در گَردیسِ ( مسیرِ مداری شکلِ ) مسابقه جایی را هم برای عوض کردنِ چرخ های خودروها در نظر گرفته اند.
🔸 #circuitry مداربندی
🔸 #گردیس بندی
یا: #گردیسش
یا: #گردیسه
▪️مثال:
۱ - کلِّ گردیسه ی ( مداربندیِ ) این رایانه روی یک تخته ی ده سانتی ساخته شده بود.
۲ - با این آزمایش ها، پژوهش گران دانشِ خود را درباره ی گردیسه ی ( مداربندیِ ) مغزِ پستانداران افزایش می دهند.
🔹 #circuitous مداری شکل، پرپیچ وخم
🔹 #گردیسان
▪️مثال:
۱ - زاینده رود در مسیرِ خود راهی گَردیسان ( پرپیچ وخم ) را می پیماید.
۲ - او بحثی گَردیسان ( پیچیده ) ولی منطقی درباره ی عدالتِ اجتماعی ارائه کرد.
🔸 #circuitously
🔸 #گردیسانه
▪️مثال:
او از ترسِ برخورد با لات ها راهِ خود را در جنگل گردیسانه ( به گونه ی پرپیچ وخم ) می پیمود.
🔹 #circuitousness پیچ وخم داشتگی، مدارگونگی، نامستفیم بودگی
🔹 #گردیسانگی
▪️مثال:
همیشه از گَردیسانگیِ ( پرپیچ وخم بودنِ ) راهروهای دانشگاه گله داشتم، و گاهی با استادها نیز درباره ی آن بحث می کردم.
🔸 #circuity پیچ داری، ناراست بودگی
🔸 #گردیسگی
▪️مثال:
گردیسگی ِ ( انحنای ) و سخت شدنِ سرخرگِ آئورت بر روی مری فشار می ورد و باعثِ تُرشا ( تُرش کردن ) می شود.
🔹 هم ریشه های #گردشتن ، #گردیس ، #گردیسان و #گردیسگی در زبان های ایرانی:
فارسی میانه 👈 چرخیدن، گردیدن ➖ - gard
فارسی میانه ترفانی 👈 گشتن، چرخیدن ➖ - grd
ختنی 👈 چرخاندن ➖ - ggei�ls
خوارزمی 👈 غلتاندن، پیچاندن ➖ - ġrcy
فارسی 👈 گشتن، گردیدن، گِرد
خراسانی و تاجیکی 👈 غلتیدن ➖ ğelidan
ورزنه ای 👈 چرخیدن ➖ - gart
اورامانی 👈 سرگردان شدن، پرسه زدن ➖ - gelāy
پشتو 👈 پیچیدن، گردیدن ➖ - ġar
اشکاشمی 👈 چرخیدن ➖ - ġurs
🔺 نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از همین ریشه بروید به: #to_pivot .
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی
واژه مدار ، از ریشه ( دور ) می باشد یعنی محل گردش
مَدار/مَتار ( madār/matār ) :
از ستاک ( مصدر ) � مَدَن/مَتَن madan/matan به چم های آمدن، رسیدن، . . �
مَت/مَد: آمد، رسید
مَدار/مَتار که هم سنگ است با واژه ی لاتین mittere به چم های : �آینده، � آمده، رسنده در جریان، در گردش، فرارسیده، نزدیک شونده � می باشد، که امروزه به ریخت �مَدار� در همکردهایی ( ترکیب هایی ) � چون � زور مَدار، دین مَدار، فرمَدار� باز مانده است.
... [مشاهده متن کامل]
پیرس ها:
واژه نامه ی پازند برگ 298
فرهنگ ریشه شناختی افعال فارسی میانه ( زبان پهلوی ) برگ 374
فرهنگ زبان پهلوی برگ 371
تعدادی از واژگان علم نجوم به انگلیسی:
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
... [مشاهده متن کامل]
Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی
واکاویِ واژه یِ ( فشار، افشردن، افشاردن ) :
1. بررسی تکواژها:
1. 1 - پیشوندِ ( اف ) :پیشوندِ ( اف ) پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبانِ پارسی است؛:بمانندِ واژه ( افزودن ) .
1. 2 - شُر/شار: بُن کنونیِ کارواژه یِ ( شُردن/شاردن ) است. اگر برایتان جای بسی شگفتی است که چرا این کارواژه دوریخت دارد، آن را با کارواژه یِ ( شمُردن/شماردن ) همسنجی کنید، که در آن ( شِ ) پیشوند است و آنچه می ماند: ( مُردن/ماردن ) هست. ( بهتر و سزاوارتر است که از کارواژه " ماردن" بهره بگیریم تا "مُردن"؛چراکه ما در زبان پارسی کارواژه "مُردن" با بُن کنونیِ "میر" داریم که نباید با کارواژه بالا با بُن کنونیِ "مار" یکی پنداشته شود. )
... [مشاهده متن کامل]
1. 3 - دَن:نشانه یِ مصدری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2. کارواژه ( شُردن/شاردن ) با واژگانِ ( شار، شاره، شارِش ) خویشاوندی دارد. واژه "افشاردَن یا افشُردن"، " بالا بُردنِ جریان یا شار " را بازنمایی می کند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3. پیشنهادِ واژه:
در زبانِ آلمانی به مدارهای برقی/الکتریکی، schaltkreis و در زبانِ انگلیسی circuit می گویند. ( Kreis ) در زبانِ آلمانی به چمِ ( دایره ) و پیشوندِ ( cir ) در واژه ( circuit ) نیز نشاندهنده یِ دوری بودن است ؛چنانکه در واژه ( circle ) به چمِ ( دایره ) نیز دیده می شود. ( Kreis ) در ( schaltkreis ) و ( cir ) در ( circuit ) به "دوری بودن" یا "بسته بودن" مدارهای الکتریکی اشاره دارد.
پیشوندِ ( دوری، گِردی ) در زبانِ پارسی ( پَر ) هست بمانندِ واژه یِ ( پَرهون =دایره ) .
واژه ( schalt ) در زبانِ آلمانی از کارواژه یِ ( schalten ) به چمِ ( =معنایِ )
1 - to go or push against the stream, direct, regulate
2 - to push, impel ( espec. a ship ) , set a - going, drive
3 - to direct, rule
گرفته شده است ( در زبانِ آلمانیِ کنونی schalten به چمِ "روشن کردن ( لامپ ) " نیز می باشد ) .
از دیدِ من به دو دلیلِ چمارشناختی ( =معناشناختی ) و ریختشناسی دو کارواژه یِ ( schalten شالتِن ) در زبانِ آلمانی و ( شاردَن ) در زبانِ پارسی از یک بُن و ریشه می باشند ( دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ آریایی - اروپایی رواگمند ( =رایج ) بوده است ) .
بنابراین واژه پیشنهادیِ من به جایِ واژه ( مدار ) ، ( پَرشار یا پَرشاره ) است. واژگانِ دیگر همچون ( شارگرد و. . . ) را نیز می توان در این زمینه بکاربرد. فراموش نکنید که ( شارگرد ) صفت است و نَه نام.
افزون بر این، ما می توانیم کارواژه یِ ( پَرشاردن یا پَرشُردن ) را به چمِ ( مداربندی کردن ) بکار ببریم. فراموش نکنید ( پَر ) پیشوندِ جدایی ناپذیرِ زبان پارسی است بمانندِ ( پراکندن ) .
Circuit مدار الکتریکی یا مدار چاپی
گرا
خریدار مدار باشین
خریدار گرا باشین
پایک ( payək )
از واژه یاب
وسیله ، سبب
مدار: به خط استوا و خط های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده اند مدار می گویند
مسیر
زیبنده ترین واژه برای مدار واژگان پرگاره و خم راه و چرخه میباشد
ندار
نشمار
Orbit
این واژه اربی است و پارسی آن این است:
پاریم pãrim ( سنسکریت: پَریمَنیدَلَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)