مد

/madd/

    media
    fashion
    fashionable
    style
    trend
    flood
    flood tide
    flow
    high tide
    accent
    contagion
    in
    mode
    new
    vogue

فارسی به انگلیسی

مد روز
a la mode, fad, fashionable, mod, smart, stylish, kicky, trendy

مد موی سیاه پوستان
afro

مد نظر
view

مد نظر گرفتن
consult
think

مترادف ها

extent (اسم)
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه

accent (اسم)
لهجه، تاکید، تلفظ، تشدید، مد، تکیهء صدا، علامت تکیهء صدا، طرز قرائت، قوت، صدا یا اهنگ اکسان، ضربه

ebb (اسم)
مد، زوال، فروکش، جزر، فرونشینی

flow (اسم)
مد، جریان، گردش، باطلاق، بده، روانی، روند، رودخانه

length (اسم)
مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد

extension (اسم)
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی

flux (اسم)
ریزش، مد، گداز، سیل، اسهال، سیلان، شار، گداختگی، تغییرات پی درپی، خون ریزش

flowage (اسم)
مد، سیلاب

پیشنهاد کاربران

همچنان که کلمه ی ( همت ) که ( ه ) ان به ( هزار ) و ( م ) به ( میلیارد ) و ( ت ) ان به ( تومان ) اشاره و معنی ( هزار میلیارد تومان ) می دهد می توان برای ( میلیارد دلار ) کلمه ی مختصر ( مد ) را به کار گرفت
...
[مشاهده متن کامل]
بطور مثال وقتی می گویند هزینه فرصت یا همان هزینه از دست رفته ی ارز ترجیحی دولت روحانی برابر است با 65 میلیارد دلار با پذیرش مطلب بالا می توان چنین گفت هزینه از دست رفته ی ارز ترجیحی دولت روحانی 65 مد برآورد شده است که ناگفته نماند این مبلغ از بین رفت بدون آنکه رفاهی برای مردم همراه داشته باشد و فقط باعث اختلال در نظام اقتصادی کشور گردید که اگر فرضا، دلار سی هزار تومان در نظر گرفته شود، 65 مد می شود 1950 همت که با این رقم می توانستیم کارهای بزرگی انجام دهیم که البته با بی کفایتی دولت روحانی از دست رفت و اقتصاد هم بیچاره و فلکزده گردید.

شیوه
برای مُد افزون بر �باب روز� می توان �پسند روز� یا �خوش آیند روز� یا �روزپسند� را پیشنهاد داد.
مد با ضمه م : مورد توجه ، نوع
مد با فتحه م که در مورد اب دریا می باشد : بالا آمدن
مد به دو شیوه خوانده می شود:
1 - مَد
۲ - مُد
مَد که برابر بالا آمدن آب هست و چرایی آن نیروی گرانش ماه است.
می توان واژه "آب افراشت" را برای "مَد" گرفت، افراشت برابر "بالا آمدن" است پس این واژه برابر بالا آمدن آب است.
"مُد" هم واژه ای است برابر "امروزی، نوین".
مُد ( به فرانسوی: Mode ) یا فَشِن ( به انگلیسی: Fashion ) اصطلاح کلی در زمینه هنر طراحی پوشاک است که تحت تأثیر اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه در یک دوره زمانی مشخص انجام می پذیرد. محصولات این صنعت شامل پوشاک، کفش، کیف، لوازم آرایشی و اثاث می شود.
"بررسیِ واژگانِ مَست، مَد، مَدهوش، مَدینیتَن ( پارسیِ میانه ) ، مَستَن، مَدانیدن ( =مَداندن ) و . . . ":
" مَد" در زبانِ اوستایی به چمهایِ
1 - مَست شدن، خود را مست کردن
2 - خوش گذرانی و عیش کردن، خوشی/ لذت بردن از ( چیزی ) ، کیف کردن/خوش آمدن، هوآسودن
...
[مشاهده متن کامل]

بوده است.
( برای دیدنِ نمونه ها، "نیرنگستان:N. 30" و" ویسپرد: Vr. 8. 1 " را ببینید؛ یا برای نمونه در یَشتِ اوستا Yt. 10. 14 و Yt. 10. 19 جایی که سخن از لذت و خوشی بردن از گیاهِ هوم ( haomahe ) به میان آمد، این واژه بکار آمده است. )
کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ساده یِ ) " مَد" در زبانِ اوستایی " مَدَ، مَدَیَ " بوده است و صفتِ مفعولیِ آن " مَستَ : masta" بوده است.
( نکته: صفتهای مفعولیِ کارواژه هایی که از زبانِ اوستایی به " تَ :ta " می انجامیدند، درزبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ت:t" آمده اند؛یعنی "مست". )
در زبانِ پارسیِ میانه از ریشه یِ " مَد" ، کارواژه یِ " مَدینیتَن" ساخته شد که سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " مَستَن" می باشد.
تکواژهایِ " مَدینیتَن": ( مَد. ین. یتَن )
1 - مَد: که در بالا به آن پرداخته شد.
2 - ین: نشانه یِ سببی در زبانِ پارسیِ میانه بوده است که این نشانه در پارسیِ کُنونی به ریختِ " - آن" در آمده است ( بمانندِ خوردَن/خوراندن ) .
3 - یتَن: که نشانه یِ مصدری است.
پس اگر ما بخواهیم کارواژه یِ "مَدینیتَن" را در پارسیِ کُنونی بکار گیریم، کارواژه یِ " مَدانیدن / مدانیتَن/مداندن" را خواهیم داشت که به چمِ " مایه یِ مستی شدن، مست کردن" می باشد.
نکته 1: در واژه یِ " مَدهوش"، تکواژِ نخست یعنی " مَد"، همان چیزی است که در بالا آزگفته شد ( =بیان شد ) .
نکته2 : مَد در اوستایی به چمِ دیگری نیز آمده است که با گفته هایِ ما در بالا پیوندی ندارد.
پیشنهاد:
اکنون که دریافتیم، بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مَستَن"، " مَد" بوده است و از سویِ دیگر نیز دانستیم که سببیِ کارواژه یِ " مَستَن"، " مدانیدن/مداندن" است، پس شایسته است که آنها را در زبانِ پارسی بکار بگیریم و تنها از واژه یِ " مَست/مسته" بهره گیری نکنیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( از دوستان خواهشمندم کارواژه هایِ زیر را نیز به تارنمایِ ویکی پدیا " فعل در زبان پارسی میانه" بیافزایند:
1 - " مَستَن" با بُنِ کُنونیِ " مَد"
2 - "مَدینیتَن" با بُن کنونیِ " مَدین" در زبانِ پارسیِ میانه ( "مدانیدن" با بُن کنونیِ " مدان" در زبانِ پارسیِ کُنونی )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 1113 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"

مد
fad
Fashion
مد نظر یعنی جلوی نظر ، مد یعنی بالا و قابل دیدن
باب روز
اگر این واژه همخانواده با واژه مدت باشد ریشه ایرانی دارد:
واژه مدت ( مد=روز ات=پسوند ) به معنای زمان وخت ساخته شده از لغت ایرانی maiθā* به معنای روز day که با لغت اوستایی maēθā* به معنای بادوام دیرپا enduring و لغت māti در آلبانیایی کهن و mẽtas در لیتوانی به معنای زمان time همریشه است. لغت شناسان واژه maiθā را به واژه māti همخانواده با پیما - آزما به معنای measure ربط میدهند همانطور که لغت وخت=وقت به معنای زمان از لغت بخت به معنای بخش قسمت ستانده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

*پیرس: Iranian Dialectology and Dialectometry

سبک و سلیقه ی روز
باب روز ( مُد )
مُدّ: پیمانه اى است که برخی آن را به اندازه پُرى دو کف دست دانسته اند ( یک مد مساوی یک چارک = ۷۵۰ گرم )
در گذشته برای سنجش میزان زکات فطر و سایر کَفارات شرعی بکار میرفت.
مثلا کفاره یکروز روزه ماه رمضان زنی که بخاطر شیردادن به نوزادش ، نتواندروزه بگیرد، ونیز پیر کهنسال و یا مریض صعب العلاج و لاعلاج که دیگر امید سلامتی و روزه گرفتن نداشته باشند ، یک مد از قوت غالب ( گندم یا برنج یا خرما یاسایر اقوات غالب ) نزد امام شافعی میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مد: هدیه سوغات تحفه
انواع تحف که بر سبیل مد آورده بود. جهانگشا
مد = مده اجل به معنای دراز کردن پا در مقابل دیگران خصوصا والدین در ایل عرب فارس کاری ناپسند محسوب می شود.
مد، مدن با فتح م و دال به معنای کشیده شدن و دراز کردن هست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس