مخلوق

/maxluq/

    created
    created being
    creature
    people
    [adj.] created
    [n.] created being

مترادف ها

brute (اسم)
حیوان، جانور، مخلوق، ادم بیشعور و کودن یا شهوانی

creature (اسم)
جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت

critter (اسم)
مخلوق

پیشنهاد کاربران

مخلوق:هر چیزی به جز خدا
سلیم
مخلوق: واژه ای اربی ست و جمع مکسر خلق، برابر با آفریده ها، آفریدگان.
مخلوق کلمه ای عربی که اسم مفعول هست
آفریده شده
متضاد خالق اسم فاعل
آفریننده
مخلوق یعنی خلق شد آفریده شد از جانب خداوند
جمله ای با کلمه ی مخلوق
مردم
مخلوق
مخلوق یعنی چه
عربیه؟
قائم بغیر/بالغیر. [ ءِ م ِ ب ِ غ َ ] ( ص مرکب ) ( اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه وجودش بغیر وابسته است. آفریدگان. در مقابل قائم بنفس.
مخلوق =خلق، خا لق
آفریده
به وجود آ ورنده
آفریده شده از خوده خالق به توسط خوده خالق
مخلوق : در پارسی " دهمان " آمده و به معنای آفریده شده و داده خداوند است.
عارفی را که به وسیلهٔ شیخ خَلَق پوشد، مخلوق می گویند. نیّت خَلَق نداشتم، زیراچه مخلوق شده میان متعلمان بودن مرا شرم آمدی ( سیرالاولیا )
آفریده شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس