مخفی

/maxfi/

    hidden
    concealed
    secret
    confidential
    covert
    dark
    occult
    slinky
    snug
    stealthy
    subterranean
    surreptitious
    undercover
    underground

فارسی به انگلیسی

مخفی در انجام امور غیر قانونی
clandestine

مخفی سازی
secretion

مخفی شدن
hide

مخفی گاه
lair, harbor, hideaway, hideout, nest, stash

مخفی نگه داشتن
secrete

مخفی کار
secretive, slinky

مخفی کردن
conceal, cover, disguise, hide

مترادف ها

hidden (صفت)
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون

invisible (صفت)
غایب، مخفی، نامعلوم، غیر محسوس، غیر قابل مشاهده، نامریی، غیر قابل تشخیص، ناپدید

secret (صفت)
محرمانه، پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، اسرار امیز، سرپوشیده، نهان، پوشیده، مجهول

undercover (صفت)
رمزی، سری، نهانی، مخفی، زیر جلی

closet (صفت)
مخفی

furtive (صفت)
پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، زیر جلی، دزدکی

clandestine (صفت)
مخفی، زیر جلی

hush-hush (صفت)
محرمانه، سری، مخفی

perdu (صفت)
پنهان، مخفی، در حال کمین

perdue (صفت)
پنهان، مخفی، در حال کمین

پیشنهاد کاربران

مخفی. [ م َ فی ی ] ( ع ص ) به معنی پنهان. ( آنندراج ) . پنهان و پوشیده و پنام و نهفته و نهان و پوشیده شده. ( ناظم الاطباء ) :
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

بر رأی ملک مخفی نماناد. ( گلستان ) . از خارج در مخفی بتحقیق احوال او کسان باهوش به سمت آذربایجان فرستادند. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 219 ) .
- مخفی آمدن ؛ بطور پنهان آمدن. ( ناظم الاطباء ) .
- مخفی التناسل ؛ فرهنگستان ایران کلمه �نهانزا� رامعادل این کلمه گرفته است. رجوع به ترکیب بعد شود.
- مخفی التناسل وعائی ؛ فرهنگستان ایران �نهانزادان آوندی � را بجای این کلمه گرفته است. رجوع به ترکیب قبل و واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
- مخفی داشتن ؛ پنهان کردن. نهان داشتن : از همه کس حقیقت احوال را مخفی داشتم و به عزم خدمت. . . عازم این صوب گردیدم. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 206 ) .
- مخفی شدن ؛ پنهان شدن. متواری شدن.
- مخفی کردن . رجوع به مخفی داشتن شود.
- مخفی گاه ؛ جای پنهان شدن. نهان جای.
- مخفی گردیدن ( گشتن ) . رجوع به مخفی شدن گردد.
- مخفی ماندن ؛ پوشیده ماندن. از نظر کسی پنهان شدن :
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست
راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو.
منبع. لغت نامه دهخدا

سربسته
واژه مخفی
معادل ابجد 730
تعداد حروف 4
تلفظ maxfi
ترکیب ( صفت ) [عربی: مخفیّ]
مختصات ( مَ یّ ) [ ع . ] ( ص . ق )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
"أحمق گستاخ" خورشید را در یخ مخفی می کند!
نهانی، پنهانی
نهان
پنهان
نادیده
سری
ناپدید