مخصوص

/maxsus/

    special
    particular
    proper
    specific
    especial
    expressly
    typical
    particoular

فارسی به انگلیسی

مخصوص به خود
individual

مخصوص بودن
reserve

مترادف ها

proper (صفت)
شایسته، مناسب، مطبوع، بجا، بموقع، مخصوص، چنانکه شاید و باید

express (صفت)
صریح، سریع، روشن، مخصوص، سریع السیر

private (صفت)
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی

specific (صفت)
مشخص، خاص، مخصوص، خصوصی، ویژه، بخصوص، اخص

special (صفت)
خاص، مخصوص، استثنایی، خصوصی، ویژه، اخص، فاقد عمومیت

particular (صفت)
دقیق، خاص، مخصوص، منحصر بفرد، تک، خصوصی، ویژه، بخصوص، مختص، نکته بین

peculiar (صفت)
خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب

especial (صفت)
مخصوص

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی: سفارشی، ویژه
با جستاری که من انجام دادم برخی از واژه هایی که در زبان فارسی و نه سایر زبان های ایرانی با واج خ شروع میشود اشاره به خود ( self ) دارد . . . .
خدا = خود دا = خود روشنی = ( دا همان day به چم روز / روشن است )
...
[مشاهده متن کامل]

خویش = خ ایش ( ویش / ویس ) = خود خواستن ( انکه یا انچیز که انرا از و برای خود بدانیم )
خواستن = خ واستن = خود واستن ( واسه / ویس / ایش / ایس دگرگونه های همدیگرند و در زبان لاتین به خواستن wish = ویش گفته میشود و در برخی از واژه های ایرانی نیز گونه های دیگر آن همچون اندیشه ( اند ایش = بسیار خواسته شده ) و . . . . . بجا مانده ) حتی در زبان مازندرانی به خواستن وِست گفته میشود پس براحتی فهمیدیم همه این واژه ها برابر یکدیگرند.
خاستگاه = خ است گاه = مکانی که خود در آن اِست یا استقرار داشتید. . .
پس واژه خص همان خوص یا خویس ( خ ویس / خ ایس ) است یعنی آنچه که به شما تعلق دارد یا همان خصوصی . . . البته در زبان مازندرانی برای اشاره به خود از شِ استفاده میشود و برای خود می شود = شِوِسته = شِ وِستِ = برای خود خواستن
همچنین در واژه شخص داریم = شِ خص = خود خواستن = آنچه که به شما تعلق دارد و خصوصی می باشد.
از طرفی به راحتی میتوان فهمید واژه مشخصات با خصوصیات یکی نمی باشد و در یکی ش. خ. ص را بن دانستند و در دیگری خص را ؛ بن مایه همه اینها خص بوده و اگر بنا باشد آنرا سه حرفی بداریم میشود خاص که باز هم به خ ایس / خ ویس نزدیکی بسیار دارد . . . . با سپاس

دس خوش
اختصاص دادن:
1 - zuordnen ( پیشوندِ zu که با واژگان ( سو، تو ) در زبان پارسی و to در زبان انگلیسی همریشه است و کاواژه ordnen نیز با کارواژه آراستن در زبان پارسی همریشه است. ) کارواژه zu. ornen بسیار در دانشِ مزداهیک ( ریاضی ) کاربرد دارد. برای نمونه، هنگامیکه میخواهیم به یک یا چند عضو از یک تابع، عضو دیگری رااختصاص دهیم، از کارواژه zuordnen بهره گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اختصاصی کردن:
2 - spezialisieren که با واژه specialize همریشه و همچم است. Spezialisierung نیز به چمِ ( تخصیص، تخصیص دهی ) می باشد و همچنین واژه انگلیسی special.
این دو کارواژه می توانند ما را در رسیدن به آماگِمان ( هدفمان ) یاری برسانند.
به گمانِ من باید برای واژه ( اختصاص دادن ) ، برابرواژگانی که به ( آردن، اَردن ) می انجامند، نیاز داریم؛چراکه کارواژه ( اختصاص دادن ) ، در خودش پویایی و حرکت دارد، چنانکه کارواژگانی همچون ( گُستردن، آوردن، اوباردن، بردن، سپاردن، خوردن ( خواردن ) و. . . ) نیز چنین هستند. دیدگاهِ من این است که این واژه بهتراست به سازه یِ
پیشوند /کارواژه ( با نشانه یِ مصدری ( آردن، اَردن ) )
باشد.

درجه یک
بخصوص
از واژه های تازی در گفت وگو کمتر استفاده کنیم
ویژه
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَبیزَگ می باشد

بپرس