مخرب

/moxarreb/

    poisonous
    destructive
    subversive
    fatal
    pernicious
    ruinous
    whirlwind
    ruined

مترادف ها

wrecker (اسم)
مخرب، اوراقچی

destroyer (اسم)
نابود کننده، ویرانگر، مخرب، خرابکار، ناو شکن

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

destructive (صفت)
ویرانگر، مخرب، خانمان برانداز

wrecking (صفت)
مخرب، مسبب خرابی

withering (صفت)
افسرده، مخرب، خراب کننده، پژمرده

پیشنهاد کاربران

واه ای داریم به نام دشپرورد که پیشنهاد دادم ساده تر و ریزتر شود به روش زیر
آوردن - > آورد - > ورد ( مانند وردنه یعنی بار آوردن - به نتیجه رساندن مانند فراورده یعنی محصول یا بدست آمده ) پس
دش پرورد را دش وَرد و یکسره آن دُشوَرد یا دشود ( مانند نمود خوانده شود ) بنویسیم بهتر است. یه چیزی مانند مخرب یا بیماری معنا میدهد پس داریم
...
[مشاهده متن کامل]

خراب خیز = دشخیم
مخرب = دُشود / دُشکان
خراب = شِت ( واژه ای مازندرانیست که با زبان لاتین یه چم و هم چم میباشد هم به چمه خراب و هم به چم فساد و فاسد است ) / تِر / نابود / رِقِد ( همچنین در زبان مازندرانی به تخریب بنا و خراب کاری رقد کاری میگوییم )
تخریب = رِقِد
خراب کاری در انجام کار = تر زدن / تِرکاری / شِتکاری
خراب کردن = نابود کردن
خراب دادن = رقد دادن

wide - wasting
از محراب هزاران کلمه خانمانسوز میشود استخراج کرد چه کلماتی هم وزن مترادف و چه معنا ها ایی مانند ویرانگر متلاشی کردن ) مخربین ( دلمنسوز به فلاکت افتادن یا پادگان انهدام فروپاشی
تخریب گر ، خراب کننده ، آسیب رسان
در پهلوی " زدار " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی

بپرس