مختل

/moxtal/

    deranged
    disordered
    confused
    upset

فارسی به انگلیسی

مختل از نظر روانی
unbalanced

مختل سازی
encumbrance

مختل شدن
plague

مختل کردن
encumber, discomfit, dislocate, disrupt, hamper, interfere, invade, unbalance, upset, violate, snag, hogtie

مختل کردن حواس
unhinge

مختل کردن حواس کسی
baffle

مختل کردن دید چشم
blind

مختل کردن فکر
unhinge

مختل کردن قطار راهاهن
derail

مختل کننده
disruptive

مترادف ها

damaged (صفت)
ضایع، معیوب، مختل

disturbed (صفت)
مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشان حال

پیشنهاد کاربران

مختل: همتای پارسی این واژه ی عربی این است
ژِلمیا želmyā ( لکی )
🇮🇷 همتای پارسی: درهم 🇮🇷
کَراشیدن = اختلال یافتن، مختل شدن
کَراشیده = مختل ( دچار مشکل شده در میانه کار )
کَراش = اختلال ( مشکل در میانه یک کار )
بن خان: ۱ - لغت نامه دهخدا ۲ - برهان قاطع
( آیا این واژه با crash پیوند دارد؟!!! )
#پارسی دوست
برهم ریخته. آشفته وپریشان
هم ریخته، نابه سامان، بی نظم، پریشان، درهم، مغشوش، نامرتب، آهمند، محتاج، نیازمند، خلل یافته، دارای اختلال
پشنهادما این است شعر دری درکتابهای مکاتب را توضیح داده شود تا شاگردان غزیزما خوب فهمید شود
Disruption
آشفته، به هم ریخته، نابه سامان، بی نظم، پریشان، درهم، مغشوش، نامرتب، آهمند، محتاج، نیازمند، خلل یافته، دارای اختلال

بپرس