مخالف

/moxAlef/

    adversary
    adverse
    against
    anti-
    antagonist
    antipathetic
    athwart
    averse
    contrary
    con
    contra-
    converse
    counter
    cross
    gainsayer
    detractor
    dissenter
    dissenting
    dissident
    opposite
    ill-disposed
    inimical
    inverse
    nay
    objector
    opponent
    repugnant
    unfavorable
    untoward
    anti
    opposed
    disagreeing

فارسی به انگلیسی

مخالف بردگی
antislavery

مخالف بودن
mind, object, protest

مخالف بودن با
contradict

مخالف پوش
transvestite

مخالف جنگ
conscientious objector, pacifist

مخالف جهت باد چرخاندن کشتی
tack

مخالف خوانی
opposition

مخالف در نظر
poorly

مخالف درعقیده
enemy

مخالف دولت
malcontent

مخالف سقط جنین
pro-lifer

مخالف عیسی مسیح
antichrist

مخالف قهرمان
antihero

مخالف مذهب
irreligious

مخالف نفوذ کلیسا
anticlerical

مخالف هم بودن
differ

مخالف وجدانی
conscientious objector

مخالف کردن
polarize

مخالف کشیشان
anticlerical

مخالف کلیسا
anticlerical

مترادف ها

alien (اسم)
مخالف، خارجی

nonconformist (اسم)
مخالف، مخالف کلیسای رسمی، نامقلد، ناپیرو

opponent (اسم)
طرف، مخالف، حریف، خصم، عدو، ضد، منازع، طرف مقابل، معارض

adversary (اسم)
مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز

foe (اسم)
دشمن، مخالف، حریف، خصم، عدو، ضد

antagonist (اسم)
دشمن، مخالف، رقیب، خصم، عدو، هم اورد، ضد

anti (اسم)
مخالف

dissident (اسم)
مرتد، مخالف

dissenter (اسم)
مخالف

dissentient (اسم)
مخالف

opposer (اسم)
مخالف

repugnant (صفت)
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز

reluctant (صفت)
مخالف، بی میل

dissident (صفت)
ناموافق، مخالف

converse (صفت)
مخالف، وارونه، واژگون

antipodal (صفت)
مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین

antagonistic (صفت)
مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر

defiant (صفت)
جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء

opposing (صفت)
مخالف، مقاوم، معترض

dissenting (صفت)
مخالف

averse (صفت)
متنفر، مخالف، بیزار، برخلاف میل

contrary (صفت)
مغایر، مخالف، ضد، نقیض، مقابل، معکوس

contradictory (صفت)
مغایر، مخالف، متناقض، نقیض، متباین، ضد ونقیض

adverse (صفت)
مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبرو

atour (قید)
مخالف

against (حرف اضافه)
با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی

athwart (حرف اضافه)
مخالف، برضد

contrary to (حرف اضافه)
مخالف، علیرغم

despite (حرف اضافه)
مخالف، با وجود، علیرغم، با اینکه

notwithstanding (حرف اضافه)
مخالف، با وجود، علیرغم، باوجود اینکه

anti- (پیشوند)
غیر، مخالف، ضد، علیه، برضد، پاد، بجای، درعوض

پیشنهاد کاربران

همتای مخالف در زبان کوردی
دژ ( dzh ) : دژەکۆیلە یعنی مخالف بردەداری
برابرواژه ی چند دانش واژه ( اصطلاح ) در فلسفه:
برابری: تقابل.
ناساز و ناسازی: منافی و منافات.
انیسان و انیسانی: مخالف و تخالف.
داره و نبود داره: ملکه و عدم ملکه.
پادینه و پادینگی: نقیض و تناقض.
...
[مشاهده متن کامل]

آخشیگ و آخشیگی: ضد و تضاد.
بازبسته و بازبستگی: مضاف و تضایف.
امیدوارم سودمند بوده باشد، دوستان بزرگوار، برای هر یک از این واژگان نمونه هایی دیده ام در دانشنامه ی علایی پورسینا و شاهنامه و. . . لیک برای این که سخن به درازا کشیده نشود به همین اندازه بسنده می کنم.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .

موافق=همسو، یکسو
مخالف=پادسو
مترادف=یکسو، برابر
متضاد=پادسو
ضد=پاد، پادسو
ضدیت=پادسویی
موافقت=یکسویی، همسویی
بدرود!
دیدگاه 2:
می توان از واژه "پادسو، پدسو" به جای "مخالف" بکار برد.
همانگونه که "همسو" برابر "موافق" است، پس "پادسو" برابر "نا موافق، مخالف" است. ( "پاد" همانگونه که در "پادزهر" می بنیم، ویژگی ناهمسو بودن را به واژه می افزاید )
...
[مشاهده متن کامل]

می توان به جای واژه "مخالفت"، از واژه "پادسویی، پَدسویی" بکارگیری کرد.
همچنین، به جای "خلاف" نیز می توان از واژگان "پادسو، پَدسو" نیز بهره برد.
برای نمونه:
نادرست:. . . . . . . . خلاف . . . . . . . . . است.
درست تر:. . . . . . . . . . پَدسو/پادسو . . . . . . . . . . است.
"خلف" هم که ریشه همه این واژگان است برابر "پاد، ناهمسو" است.
بدرود!

مخالف: همتای پارسی این واژه ی عربی، در زبان های آریایی اینهاست:
وارَنگ ( دری )
یوتاک ( پهلوی )
تربر torbor ( خراسانی )
دژایت dožāyat، دجیلی dojayli، برواژی barvāži ( کردی )
مخالف برابر پاد و برابر و ناهمراه می است.
امروزه مخالف بیشتر کسی را می گویند که با ما هم رای و هم باور نیست.
پس مخالف می تواند ناهمرای هم باشد.
مخالف
گویش:mokhalef
پارسی یا عربی یا انگلیسی:انگلیسی
برابر پارسی:پاد، ناهمراه، ناهمسان، نا همرای، ناهم باور
مخالفان زبان عربی؛ عددی نیستند، اما هیاهوشان خیلی زیاده.
خیلی!
سلیم
مخالف: نا هماهنگ
واژه مخالف
معادل ابجد 751
تعداد حروف 5
تلفظ moxālef
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ لِ ) [ ع . ]
منبع واژگان مترادف و متضاد
پادسو
Dissident
برابرِ واژگانِ ( مخالف، متضاد، اپوزوسیون، مخالفت کردن و. . . ) می توان از کارواژه هایِ زیر بهره جُست:
1 - با پیشوندِ " هم ":
" همیستاردن" ( بُن کنونیِ: همیستار ) به چمِ " مخالفت کردن"
امروزه به جایِ واژگان ( متضاد، مخالف ) ، واژه یِ " همیستار" بکار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

همیستاران: مخالفان
2 - با پیشوندِ " پاد":
"پادوَرزیدن" به چمِ " مخالفت کردن"
پادوَرزی کردن = مخالفت کردن
( کارواژه هایِ دیگری نیز می توان با همراهیِ پیشوندِ " پاد" پیش نهاد. )

معارض ، دشمن ، شاکی
من با کامنت پایینی مخالفم. چون فارسی خیلی ثروتمنده!�️
کوردی کلهری: دژایتی ، دوجَیلی
کوردی سورانی: برامبَر
کوردی کرمانجی: برواجی ، برواژی ( تلفظ اینو دقیق نمیدونم ) .
من خودم کورد هستم، بهتره از کلمات کوردی، زازایی، بلوچی، گورانی ( هورامی ) واسه فارسی وام واژه گرفته بشه، چون این چهار زبان در دسته خانواده زبانهای مادی گذاشتن و قدیمی تر از خانواده زبان فارسی هستند. البته گورانها یا هورامها عزیز اکثرا خود را کورد میدانند.
...
[مشاهده متن کامل]

چپکی، وارو، پاتک
نایکدل
عداوت گزین. [ ع َ وَ گ ُ] ( نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) .
ظاهرااین واژه عربی است.
ایرانی برابر این واژه
پارسی. . . ناهمگون. ناپذیر.
کردی یا اوستایی. . . . ناکوک. دیژی یا دوژیتیdij�
ولی ناکوک خیلی جالبه
مثلا فلانی با قضیه مخالفه
...
[مشاهده متن کامل]

فلانی ناکوکه با این قضیه
به نظر من کردی مخصوصا ( خود مخصوصا در کردی میشه تایبت ) کردیه کرمانجی که خیلی از متخصصان میگن کرمانجی همان اوستاییه و زبان حال حاضر کردهای ترکیه هستش خیلی خیلی زیباست . و ایرانی تر از هر زبان ایرانیه دیگه ای هستش خیلی غنیه خداییش ای کاش ای کاش کلمات عربی در زبان پارسی حذف و جاش کردی میگذاشتن ( قطعا کردها ریشه درختی به نام ایران هستند 😍♥️😍 )

اگر شخص باشد از واژه ی پادورز بجای مخالف می شود بهره برد! مثلن مخالفان طرحی در مجلس = پادورزان طرحی در سگالشگاه. نکته: واژه ی �طرح�، پارسیت
پادورز
بلند کردن - برداشتن - از زمین نهادن
ناساز، پادزهر، پرخیده، حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق، دگراندیش، اپوزیسیون، نقیض، ضد، عکس
نا همسو ، ناهمگون
اگر این واژه عربی باشد ( چون بیش از هفتاد درصد عربی ایرانی است و بسیاری از واژه ها را عرب زدگانی مثل دهخدا و معین عربی می پندارند ) جایگزینش میتواند واژه های بیشماری باشد که ما از بیش از سیصد زبان ایرانی می توانیم بگیریم .
...
[مشاهده متن کامل]

نپذیر و پذیر می تواند واژه های جایگزین مخالف و موافق باشند
مخالفان کمونیسم : نپذیران کمونیسم
موافقان کمونیسم: پذیران کمونیسم

پادسو/ پادسوی
پادآوا/ پادسو/ پادسوی
ناهمداستان
با آنکه بسته به باره ی هر جمله، یکی از واژه های یاد شده در بالا درست تر است، دربرگیرنده ترین برابر پارسی واژه ی �مخالف� در پارسی، �ناهمداستان� است.
ناساز
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
همیستار ( اوستایی: هَمَ ئیستَر )
ناکوک ( کردی )
داکشین ( سنسکریت: داکشینَ )
ویروداک، ویراداک ( ویرود، ویراد از سنسکریت: ویرودهَ، ویرادهَ= مخالفت + پسوند «اک» )
...
[مشاهده متن کامل]

یاییناک، یایینار ( یایین سنسکریت + پسوند «اک، ار» )
ویروهیتاک، ویروهیتار ( ویروهیت از سنسکریت: ویرودهیتا + پسوند «اک، ار» )
مخالفان: هَمیستاران، ناکوکان، داکشیناس، ویروداکان، ویراداکان، یاییناکها، ویروهیتاران

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس