مخابره کردن


    communicate
    signal
    talk

فارسی به انگلیسی

مخابره کردن با اینه
flash

مخابره کردن با پرچم
semaphore

مخابره کردن با تکان دادن پرچم
wigwag

مخابره کردن با چراغ
semaphore, flash

مخابره کردن با رادیو
radio

مخابره کردن با مشعل
flash

مترادف ها

dispatch (فعل)
کشتن، فرستادن، اعزام کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، گسیل کردن، اعزام داشتن، مخابره کردن

transmit (فعل)
انتقال دادن، رساندن، پراکندن، فرا فرستادن، فرستادن، مخابره کردن، سرایت کردن

wire (فعل)
سیم کشی کردن، مخابره کردن، مفتول کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس