مخابره

/moxAbere/

    despatch
    message
    communication
    wigwag
    signal

فارسی به انگلیسی

مخابره از راه دور
telecommunication

مخابره با پرچم
semaphore

مخابره با چراغ
semaphore, wink

مخابره تلگرافی
telegram, [adv.] c.e. telegraphically

مخابره شدن با رادیو
radio

مخابره کردن
communicate, signal, talk

مخابره کردن با اینه
flash

مخابره کردن با پرچم
semaphore

مخابره کردن با تکان دادن پرچم
wigwag

مخابره کردن با چراغ
semaphore, flash

مخابره کردن با رادیو
radio

مخابره کردن با مشعل
flash

مترادف ها

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

transmission (اسم)
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی

dispatch (اسم)
شتاب، ارسال، مخابره، اعزام، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع

traffic (اسم)
کالا، کسب، مخابره، رفت و آمد، ترابری، ترافیک، عبور و مرور، وسائط نقلیه، امد و شد، شد و آمد

communication (اسم)
علاقه، ارتباط، معاشرت، مخابرات، مکاتبه، مخابره، ابلاغیه، تماس

contact (اسم)
اتصال، برخورد، مخابره، تماس، قباله

پیشنهاد کاربران

بپرس