محیل

/mohil/

    cunning
    cagy
    calculating
    crafty
    arch
    astute
    cagey
    foxy
    politic
    vulpine
    wily
    cunning (person)

مترادف ها

cheat (اسم)
متقلب، فریب، محیل، گول، طرار، ادم متقلب و فریبنده، فریب دهنده، سیاه بند، طراری، مکار

sly (صفت)
حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز

astute (صفت)
دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل

subtile (صفت)
زیرک، حیله گر، محیل، ظریف

subtle (صفت)
دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ

pawky (صفت)
زرنگ، چالاک، محیل، اب زیر کاه

پیشنهاد کاربران

محیل : حال گردان.
کلمه محیل در فرازی از دعای جوشن کبیر آمده است: ۱۳ ) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا جَلِیلُ یَا جَمِیلُ یَا وَکِیلُ یَا کَفِیلُ یَا دَلِیلُ یَا قَبِیلُ یَا مُدِیلُ یَا مُنِیلُ یَا مُقِیلُ یَا مُحِیلُ
...
[مشاهده متن کامل]

خدایا! از تو درخواست می‏کنم به نامت ای والا، ای زیبا، ای کارگشا، ای سرپرست، ای راهنما، ای‏ پذیرا، ای گرداننده، ای عطابخش، ای درگذرنده، ای حال گردان

Mohil یعنی بسیار زیرک
در طرفین عقد حواله
محیل :مدیون ( مدیون اول )
محتال ( محال له ) طلبکار
محال علیه :شخص ثالث ( مدیون دوم )
محیل ینی حیله گر، چاره ساز، مکار، کسی که بسیار زیرک است
مُحیل نامی عربی است، در فرازی از دعای جوشن کبیر میخوانیم: یا مُحیل . . . یعنی ای متصرف در عالم.
در قانون تجارت و علم حقوق مساوی است با براتکش یا برات دهنده یا صادرکننده برات که همگی یک شخص می باشند.
متعهد. فروشنده
مدیون

بپرس