محکوم شدن


    get
    to be condemned
    to be adjudged (to pay a sum)
    to lose thecase

مترادف ها

condemn (فعل)
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن

پیشنهاد کاربران

وادار شدن،
او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد.
او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.
sentence
I was sentenced :محکوم شدم
To be convicted

بپرس