محکم

/mohkam/

    ironclad
    firm
    strong
    stable
    secure
    indisputable
    clear
    firmly
    fast
    tightly
    hefty
    cast-iron
    deep-set
    emphatic
    fixed
    foursquare
    heavy-duty
    sound
    steady
    tenacious
    tight
    monolith
    potent
    rigid
    rock
    sinewy
    smartly
    solid
    steadfast
    stiff
    stout
    stoutly
    sturdy
    substantial
    sure
    tightfitting
    tough
    vigorous
    watertight
    well-knit

فارسی به انگلیسی

محکم بستن
brace, lock

محکم به هم چسباندن
cement

محکم به هم چسبیدن
cement

محکم پراندن
slam

محکم پک زدن به سیگار
drag

محکم تر کردن
reinforce

محکم ترین بخش
backbone

محکم چسبیدن
clutch, tackle

محکم در استدلال
valid

محکم در مورد تسمه
fast

محکم در مورد طناب
fast

محکم زدن
bash, belt, lace, slam

محکم زدن با چوگان
clout

محکم زدن به
ram

محکم شدن
set, stabilize, fix, solidify, firm, toughen

محکم قرار دادن
fix, slam, plank

محکم گرفتن
bite, clench, cling, clip, grasp, grip, seize

محکم نگاه داشتن
clip

محکم نگهداشتن
belay, pin

محکم و قانونی
firm

مترادف ها

stable (صفت)
پایدار، پایا، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم

firm (صفت)
پایدار، سفت، سخت، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، متین، راسخ، مستحکم، پرصلابت

solid (صفت)
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم

dense (صفت)
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف

compact (صفت)
متراکم، محکم، بهم پیوسته، غلیظ، جمع و جور

compressed (صفت)
متراکم، محکم، فشرده

adamantine (صفت)
سخت و درخشان، سخت، محکم

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

strict (صفت)
سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید

sturdy (صفت)
درشت، محکم، تنومند، ستبر، شکیبا، قوی هیکل، خوش بنیه

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

tight (صفت)
خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق

tenacious (صفت)
سفت، محکم، چسبنده، سر سخت، استوار، مستحکم

steel (صفت)
محکم، استوار

secure (صفت)
محکم، مطمئن، امن، بی خطر، استوار، محفوظ، ایمن، در امان

stout (صفت)
سخت، محکم، شق، تنومند، ستبر، ضخیم، نیرومند، چاق و چله، تومند، با اسطقس، قوی بنیه

frozen (صفت)
محکم، بسته، سرمازده، یخ زده، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، بدون ترقی، غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت

substantial (صفت)
محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه

buff (صفت)
محکم، از چرم گاومیش، زردنخودی

steady (صفت)
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت

well-set (صفت)
محکم، کیپ، جمع و جور

meaty (صفت)
محکم، اساسی، گوشتی، گوشت دار، پرگوشت، مغز دار

pukka (صفت)
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار

pucka (صفت)
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار

two-handed (صفت)
محکم، قوی، استوار، دارای دو دست

firmly (قید)
محکم

tightly (قید)
محکم

stoutly (قید)
محکم

پیشنهاد کاربران

خَبوِه
غفده
" قُرس. قِز. ناکار. سفت. دُودَست. آنچنان.
همچنین. جوری که. بیماند. ": محکم.
قرص
سد
اسطقسش درست بودن ؛ محکم ، استوار، قوی ، سالم و تندرست بودن.
Fasten your seat belt!
کمربند ایمنی را مُحکَم ببند! ( صندلی هواپیما - اتوبوس - خودرو - . . . )
رزین
رَست
🇮🇷 همتای پارسی: پایدار 🇮🇷
واژه محکم
معادل ابجد 108
تعداد حروف 4
تلفظ mohkam
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ حَ کِّ ) [ ع . ] ( اِفا. )
منبع فرهنگ فارسی معین
دیرشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم. قرص. زفت. عسرالرض. عسرةالرض. ( یادداشت مؤلف ) . که زود شکسته نشود.
لست
استوارساخت . [ اُ ت ُ ] ( ن مف مرکب / ص مرکب ) محکم : زره یا جامه ٔ استوارساخت .
واژه ی محکم واژه یست عیلامی ( پیش از هخامنشیان ، شهر شوش از شهرهای بزرگ عیلامیان بودهکه بدست آشوریان ورافتادند ) و گویش درست آن به زبان عیلامی برابر است با = مَحَکَمَ
محکم به معنای چیزی است که طوری درست شده که فساد و شکاف در آن پیدا نمی شود،
سفت و سخت ( بویژه پرکاربرد در گویش کوچه و بازار که کاربرد هر چه بیش تر آن ــ و نیز دیگر واژه ها و گویش هایی اینچنین ــ در زبان رسمی می تواند نقشی میانجی در نزدیکی زبان توده ی مردم با زبان نوشتاری دیوانی بازی نموده، این یکی را بهبود بخشد. )
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه:
روباه نیرنگبازِ فرانسوی، سرگرم پختن ملی گرایِ خشک مغز هندی:
همینجور سفت و سخت باید جلوی چینی ها ایستاد و نترسید! �جامعه جهانی� پشت و پناه توست . . .
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۰
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/11/blog - post_74. html

استوار. . . شق. . . . محکم. . . . ایستاده. . .
خاراشکن. [ ش َ / ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) سخت محکم. آنکه سنگ خارا بشکند. قوی. بسیار سخت :
یکی اسب باید مرا گام زن
سم او ز پولاد خاراشکن.
فردوسی.
حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری.
همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من
خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم.
لامعی.

چُست
منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی
سخت بنیاد
اهنین
با صلابت
متقن
استوار
رکین
سدید
شق
رست
قرص

مرصوص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)