محول. [ م ُح ْ وِ ] ( ع ص ) نعت است از اِحْوال. - صبی محول ؛ کودک یک ساله. - ناقة محول ؛ ماده شتری که پس از کره ماده ، نر زاید و بالعکس. مُحَوِّل. - || ماده شتری که پس از گشن دادن باردار نشود. ... [مشاهده متن کامل]
|| خداوند شتران نازاینده که باردار نمی شونداز گشن یافتن. || مقیم شونده در یک جای یک سال. || آن که پیش آید بر کسی به تازیانه. || برجهنده بر پشت ستور. برنشیننده. || محال گوینده. || برات دهنده داین را بر کسی. ( آنندراج ) . محول. [م َ ] ( ع ص ) ساعی و نمام. ( منتهی الارب ماده م ح ل ) . ماحل. ( منتهی الارب ) . || قحطرسیده. قحطزده : ارض محول ؛ زمین قحطرسیده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . محول. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ محل. ( ناظم الاطباء ) . محول. [ م ُ ح َوْ وِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحویل. حال گردان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بگرداننده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . گرداننده. ( غیاث ) . برگرداننده و مبدل کننده و تغییردهنده. دیگرگون کننده. ( ناظم الاطباء ) : اگر محول حال ِ جهانیان نه قضاست چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست. انوری. یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال. ( ذکری که به هنگام تحویل سال نو کنند ) . || حواله کننده. || سپرده کننده. ( غیاث ) . سپرنده و تحویل دهنده. || ناقه که آبستن نشود بعد از گشن یافتن. مُحْوِل. || خرمابن که پس از گشن یافتن باردار نشود. ( ناظم الاطباء ) . مُحْوِل. || شتر ماده که پس ماده ، نر زاید و یا بعکس آن. ( آنندراج ) . مُحْوِل. محول. [ م ُ ح َوْ وَ ] ( ع ص ) سپرده کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . سپرده شده. تحویل شده. واگذارشده. || مبدل شده و برگردانیده شده. ( ناظم الاطباء ) . تغییر حال داده. محول. [ م ُ ح َوْ وَ ] ( اِخ ) شهرکی است نیکو و پاکیزه و خرم با بستانها و میوه های بسیار و بازارها و آبها، در یک فرسنگی بغداد. ( معجم البلدان ) . موضعی است غربی بغداد. ( آنندراج ) . - باب محول ؛ محله بزرگی است پهلوی محله کرخ که متصل به آن بوده است. اما امروز ( در ایام یاقوت ) جدا افتاده است. بدانجا منسوب است ابوبکر محمدبن خلف بن مرزبان بن بسام آجری محولی صاحب تصانیف بسیار. وی از زبیربن بکار و احمدبن منصور الزیادی و محمدبن ابی السری ازدی و ابن ابی الدنیا و غیرهم روایت دارد و از او حافظ ابواحمدبن عدی و ابوعمروبن حیویة الخراز و عیسی بن موسی المتوکل و غیرهم روایت کرده اند. وی در 309 هَ. ق. درگذشته است. ( معجم البلدان ) . منبع. لغت نامه دهخدا