محوطه

/mohavvate/

    area
    enclosure
    precincts
    yard
    precinct

فارسی به انگلیسی

محوطه اردوگاه
campground, campsite

محوطه اسفالته طرفین اشیانه هواپیما از نظر شکل
apron

محوطه اطراف انبار روستایی
barnyard

محوطه بارگیری هواپیما
apron

محوطه بازار مکاره
fairground

محوطه بازی
infield

محوطه پاتیناژ
ice rink

محوطه پشت خانه
backyard

محوطه پمپ بنزین
forecourt

محوطه پنالتی
penalty box

محوطه چمن کاری
grass

محوطه خیمه سرا
campsite

محوطه دارای چند ساختمان
compound

محوطه دارای یک ساختمان
compound

محوطه دانشگاه
campus

محوطه ساختمان
premises

محوطه سازی کردن
landscape

محوطه سبزیکاری
garden

محوطه سیرک
ring

محوطه عمومی
commons

مترادف ها

close (اسم)
خاتمه، محوطه، ایست، توقف، پایان، جای محصور، انتها، بن بست

run (اسم)
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

compound (اسم)
ترکیب، محوطه، جسم مرکب، بلور دوتایی

ambit (اسم)
پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه

precinct (اسم)
حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش

enclosure (اسم)
ضمیمه، محوطه، پیوست، چینه، حصار، دیوار، حصار کشی، چاردیواری، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری

square (اسم)
محوطه، میدان، عرصه، چهار گوش، مربع، مجذور، چارگوش، توان دوم

haw (اسم)
محوطه، حصار، گیر کردن، پرچین، درنگ، کویج، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گله گوسفند و غیره

garth (اسم)
محوطه، تسمه، سد یا بند ماهیگیری

پیشنهاد کاربران

محوطه فارسی است، گاهی کاروانی یا قافله ای در حرکت است ناگهان به راهی خراب می رسد کاوان اسب والاغ واستر می مانند واینک کاروانیان با صدای هوش هوش هوش وادارمینمایند که قافله حرکت کند که از این حول وهوش بزنید
...
[مشاهده متن کامل]
وبروید. گاهی هم هوط هوط هوط می گویند یعنی از این حیاط ومحوطه بزنید وبروید. پس هردو فارسی میباشند.

مُحَوَّطه: هواباز، پردیس، میدانگاه، مانشگاه، فراخه
پردیس، میدانگاه، مانشگاه، فراخه
یعنی:《حیاط خانه. 》
چاردیواری
نمونه:
دانشجویان در چاردیواری ( بجای محوطه ) دانشگاه گرد هم آمدند.
در پارسی " پرکان " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

بپرس