" اَوین ، آوین /اَبین، آبین" به چمِ " نامرئی، محو، ناپدید " بوده است و برابر با " unsichtbar " در آلمانی می باشد.
" اَوین، آوین /اَبین، آبین " برآمده از پیشوندِ منفی ساز " اَ / آ " و " وین/بین" بُن کُنونیِ "دیدن" است.
محو. [ م َح ْوْ ] ( اِخ ) اسم موضعی است از ناحیه سایة و نیز گویند نام وادیی است که در آن چیزی نروید. خنساء گوید :
لتجری المنیة بعد الفتی الَ. . .
سغادر بالمحو اذلالها.
( معجم البلدان ) .
محو. [ م َح ْوْ ] ( اِخ ) استرآبادی ، حاج ملا محمد باقر استرآبادی از معاصران هدایت صاحب مجمع الفصحاء و ریاض العارفین است. در ابتدا تحصیل علوم عقلی و نقلی کرد و سپس طالب محبت اهل ذوق شد و به مصاحبت آنان رسید و مسافرتها کرد. روزگاری به ریاضت به سر آورد تا به کمالات صوری و معنوی آراسته گشت و مؤمنی محقق و عارفی مدقق گردید. به حاج محمد حسن نائینی که به چند واسطه به شیخ محمد مؤمن استیری سبزواری از اکابر مشایخ نسبت داشت ، ارادت داشت و طریق اخلاص می سپرد. محو در آخر عمر مقیم شیراز شدو هم آنجا وفات یافت ، اشعاری ساده دارد. از اوست
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
واژه محو
معادل ابجد 54
تعداد حروف 3
تلفظ mahv
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی معین
زُدایه/زُدوده: چیزی را محو کردن.
خیره گی: زمانی که محو ( خیره ) کسی میشوند
المحو: هو أن یکتب آیات من القرآن بماء بالزعفران فی صحن نظیف أو فی قرطاس أو على ورق, ثم تغسل هذه الکتابة ویشربها ( أو یغتسل بها ) المریض أو من یرید العلاج بالقرآن من سحر أو حسد. . وسمی بالمحو لانه یُمحى بالماء و ینمحی بمجرد غمره أو غسله وشربه. .
... [مشاهده متن کامل]
پاک کردن: عبارت است از این که آیاتی از قرآن را با آب زعفران در بشقاب تمیز یا در لوازم التحریر یا روی کاغذ بنویسند، سپس این نوشته را بشویند و مریض یا کسانی را که می خواهند با آن بنوشند ( یا با آن غسل دهند ) . قرآن از سحر یا حسد. . به آن پاک کردن می گویند که با آب پاک می شود و با غوطه ور کردن یا شستن و نوشیدن آن پاک می شود.
1 - نابود، از میان رفته ( از روی زمین محو شد. )
2 - مسحور، مفتون ( محو تماشای جمالش . . . محو دیدنِ فیلم. . )
3 - گیج، مات ( دخترِ حاجی یک هوا محو است. )
4 - کم رنگ، ناروشن، مات، گرفته ( در پس شیشه باران خورده یا مشجر؛ در پس پرده برف. . )
کاهلی یا کاهش
کاهش
محو، هم این معنی ها را می دهد، هم معنی خیره شدن به چیزی و غرق شدن در شکل آن را می دهد.
سلام، متضادِ مَحو، اثبات است و نه صَحو.
لطفا اصلاح فرمایید. صَحو متضادِ سُکر است.