محقق

/mohaqqaq/

    researcher
    investigator
    inquirer
    certain
    ascertained
    verified
    incontestable
    incontrovertible
    proven
    scholar
    student
    sure
    unquestionable
    investigator (of truth)

فارسی به انگلیسی

محقق نبودن
uncertainty

محقق کردن
ascertain

محقق کردن رسم
establish

محقق کردن شهرت
establish

محقق کردن نظریه
establish

مترادف ها

scholar (اسم)
عضو فرهنگستان، محقق، ادیب، دانشمند، خردمند، دانشور، پژوهشگر، دانش پژوه، اهل تتبع، شاگرد ممتاز

researchist (اسم)
محقق، پژوهشگر

right (صفت)
راست، صحیح، درست، واقعی، بجا، محقق، ذیحق، درست کار، قائم

certain (صفت)
قطعی، معلوم، معین، مسلم، محقق، خاطر جمع، فلان، تاحدی

unquestioning (صفت)
غیر قابل اعتراض، محقق، رد نکردنی، غیر قابل منازعه

positive (صفت)
قطعی، مثبت، محقق، یقین

sure (صفت)
قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، راسخ یقینا

ascertained (صفت)
مشخص، محقق

unquestionable (صفت)
محقق، رد نکردنی، غیر قابل منازعه

incontestable (صفت)
محقق، بی چون و چرا، غیر قابل بهی

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
دوخدار، پاپِی:محقق
محقق mohaqqaq ( انجام یافته ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
هنزفیک hanzafik ( مانوی )
محقق: mohaqqeq ( تحقیق کننده ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پژوهنده، پژوهشگر ( دری )
توختار tuxtār، ویجوستار vijustār ( پهلوی )
محقق. [ م ُ ح َق ْ ق ِ ]روشنگر ، پیدا و روشن کننده، بیرون آورنده ، افروزنده
انجام پذیرفتن، به انجام رسیدن= مُحَقَق شدن
انجامی
محققیان
ممکن شده ، تحقق یافته ، شده
مُحقَّق = تحَقُق یافته، واقعیت یافته، انجام شده، شکل گرفته، پایان یافته، انجام گرفته، انجام یافته

بپرس