مجاورت، پیش، حضور، محضر، پیشگاه، در نظر مجسم کننده، وقوع و تکرار
office of a notary(اسم)
محضر
registry office(اسم)
محضر
پیشنهاد کاربران
در محضر مقدسی که عاشقم شدی بخاطر گناه دیگری که مشخص نیست توبه میکن یا نه تحقیرم کردی به اون محضر مقدس از اون محضر بزرگان خار و ذلیلی شکست تو را میخواهم که بمن نشان دهد
حاضر/ غیاب = باش / نباش = آماده / هست / نیست حضور = پدید محضر / خدمت = باشِست ( باش اِست ) = قرار حضور / آستان / درگاه /محفل / . . . .
Notary
گاهی از ( محضر ) بجای ( خدمت ) استفاده میشه مثل : ضمن عرض سلام و صبح بخیر محضر همه ی عزیزان در جمله ی بالا بجای محضر از خدمت هم میشه استفاده کرد
استشهاد نامه، متنی که ضحاک برای تبرئه خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود.