محض

/mahz/

    mere
    downright
    absolute
    entire
    implicit
    [prep.] for
    arrant
    deadly
    pure
    rank
    sheer
    simple
    stark
    straight
    supreme
    total
    utter

فارسی به انگلیسی

محض خاطر
expressly

محض رضای خدا
for gods sake, to please god

مترادف ها

sheer (صفت)
راست، مطلق، خالص، پاک، محض، حریری

pure (صفت)
خالص، منزه، اصیل، عفیف، تمیز، پاک، محض، ناب، سره، بیغش، ژاو

strict (صفت)
سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید

only (صفت)
بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه

downright (صفت)
راست، مطلق، خالص، رک، محض

mere (صفت)
محض

پیشنهاد کاربران

### **ریشه شناسیِ دقیقِ �مَحض�**:
۱. **ریشهٔ هندواروپایی**:
- از بن واژهٔ **√meyḱ** ( *meik̑ - ) به معنای �آمیختن� ( با پیشوند نفی )
- سانسکریت: **मिश्र** ( miśra ) = آمیخته ← با پیشوند نفی: **अमिश्र** ( amiśra ) = ناآمیخته
...
[مشاهده متن کامل]

۲. **تحول در زبان های ایرانی**:
- اوستایی: **𐬨𐬍𐬱** ( mīš ) = آمیختن ← با پیشوند نفی: **𐬀𐬨𐬍𐬱** ( amīš ) = ناآمیخته
- پارسی باستان: **𐎠𐎷𐎡𐎫** ( a - mi - θ ) = خالص ( سنگ نبشتهٔ بیستون )
۳. **تحول آواییِ کلیدی**:
- mīš → maxš ( تغییر ī به a در برخی لهجه های ایرانی باستان )
- amīš → amaxš → maxš ( حذف پیشوند )
- maxš t ( پسوند ) → maxšt ( پهلوی ) → maḥḍ ( عربی ) → مَحض ( پارسی )
### **سیر تحول در متون**:
| دوره | شکل واژه | متن | معنا |
| - - - - - - | - - - - - - - - - - | - - - - - | - - - - - - |
| اوستایی | amīšta | یسنا ۳۰. ۷ | ناآمیخته |
| پهلوی | maxšt | بندهش | خالص |
| پارسی میانه | maḥṣ | متن های مانوی | بی غل و غش |
| پارسی نو | مَحض | شاهنامه | کاملاً خالص |
### **هم خانواده های کمتر شناخته شده**:
| واژه | زبان | معنا | پیوند با �مَحض� |
| - - - - - - | - - - - - - - | - - - - - - | - - - - - - - - - - - - - - - - |
| مَخ | پهلوی | پاک | شکلِ کوتاه شدهٔ maxšt |
| مَخَل | سغدی | ناخالص | با پیشوند نفی |
| مِشک | پارسی | مشک ( عطر خالص ) | از همان ریشه |
### **نمودار تحول آوایی**:
```
هندواروپایی: *meik̑ ( آمیختن )

اوستایی: amīšta ( ناآمیخته )

پارسی باستان: amiθ ( خالص )

پهلوی: maxšt
├─> مَحض ( پارسی )
└─> مَخ ( گویش ها )
```*

به جایِ {محض} می توان گفت {سَره/بی آمیغ}.
حرف اضافه است یعنی فقط برای
به محض اینکه. . . . بنظرم یه معنی ای مشابه فرصت لحظه ای داره
صِرف
محض :فارسی است مَز ، مَزیده، مانند استخوانی را که مزیده اند و گوشت آن را پاک خورده اند.
per se
used to say that something is being considered alone, not with other connected things
The color of the shell per se does not affect the quality of the egg
Money per se is not the main reason that people change careers
سایه، ، ، روشن شده
مثال: محض یادآوری = صرفا برای یادآوری
به هنگام، همگام، همزمان
آشکار
صرف و مطلق بدون ترکیب
آخرین نقطه هر چیزی یعنی نقطه تکامل هر چیزی، معنی دادن هر چیزی یا خواسته ای با تمام بودن و وجودش.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)