محصور باشند : مشخص شده باشد
🇮🇷 همتای پارسی: دِژمند 🇮🇷
سوبسته از پیوند "سو" یا "سوی" به چم یا معنی جهت، طرف، سمت و کنار با "بسته"
محصور به معنای محدود شده می باشد، از حصار می آید
چیزی که دورش بسته هست و یک محدوده ای درست شده
چیزی که دورش بسته هست یه محدوده ای
محتاط. [ م ُ ] ( ع ص ) محاصره کرده. ( آنندراج ) . محصور و حصار کرده شده و احاطه شده. ( ناظم الاطباء ) .
قابل شمارش
محصور یعنی محاصره کردن ودر بند انداختن
محصور:
دیوار کشی شده یا چیزی که محاصره شده باشد . چیزی که دور آن بسته و حصار شده.
محصور:
محدود، محدود شده، محدود کرده شده، دارای حد و حدود شده، دارای حد و اندازه و قدرو مقدار معین و مشخص شده، ویژگی آنچه یا آنکه محدود به حد و حدودی معین و مشخص گردیده است، تحدید شده.
محصور:
محاصره، محاصره شده، محاصره کرده شده، به محاصره افتاده، در حصار افتاده، در حصار کرده شده، حصاری کرده شده، حصاربند، حصر. . .
... [مشاهده متن کامل]
در پارسی " پروندیش "در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)