محصور

/mahsur/

    besieged
    surrounded
    fenced
    walled

فارسی به انگلیسی

محصور در خشکی
landlocked

محصور سازی
enclosure

محصور کردن
bind, cage, encircle, enclose, wall

محصور کردن با طناب
rope

محصور کردن با نرده
picket

محصور کردن با نرده طنابی
rope

مترادف ها

closed (صفت)
محرمانه، فراز، مسدود، بسته، محصور

pent (صفت)
بسته، محصور، مقید

besieged (صفت)
محصور

restricted (صفت)
محصور، منحصر، در مضیقه

surrounded (صفت)
محصور، محاط

پیشنهاد کاربران

محصور باشند : مشخص شده باشد
🇮🇷 همتای پارسی: دِژمند 🇮🇷
سوبسته از پیوند "سو" یا "سوی" به چم یا معنی جهت، طرف، سمت و کنار با "بسته"
محصور به معنای محدود شده می باشد، از حصار می آید
چیزی که دورش بسته هست و یک محدوده ای درست شده
چیزی که دورش بسته هست یه محدوده ای
محتاط. [ م ُ ] ( ع ص ) محاصره کرده. ( آنندراج ) . محصور و حصار کرده شده و احاطه شده. ( ناظم الاطباء ) .
قابل شمارش
محصور یعنی محاصره کردن ودر بند انداختن
محصور:
دیوار کشی شده یا چیزی که محاصره شده باشد . چیزی که دور آن بسته و حصار شده.
محصور:
محدود، محدود شده، محدود کرده شده، دارای حد و حدود شده، دارای حد و اندازه و قدرو مقدار معین و مشخص شده، ویژگی آنچه یا آنکه محدود به حد و حدودی معین و مشخص گردیده است، تحدید شده.
محصور:
محاصره، محاصره شده، محاصره کرده شده، به محاصره افتاده، در حصار افتاده، در حصار کرده شده، حصاری کرده شده، حصاربند، حصر. . .
...
[مشاهده متن کامل]


در پارسی " پروندیش "در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس