محصور

/mahsur/

    besieged
    surrounded
    fenced
    walled

فارسی به انگلیسی

محصور در خشکی
landlocked

محصور سازی
enclosure

محصور کردن
bind, cage, encircle, enclose, wall

محصور کردن با طناب
rope

محصور کردن با نرده
picket

محصور کردن با نرده طنابی
rope

مترادف ها

closed (صفت)
محرمانه، فراز، مسدود، بسته، محصور

pent (صفت)
بسته، محصور، مقید

besieged (صفت)
محصور

restricted (صفت)
محصور، منحصر، در مضیقه

surrounded (صفت)
محصور، محاط

پیشنهاد کاربران

محصور. [ م َ ] ( ع ص ) احاطه کرده شده. ( از منتهی الارب ) . محاصره کرده شده. دربندان شده. احاطه شده. ( ناظم الاطباء ) . به محاصره افتاده. حصاری کرده شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . شهربندشده.
- محصور شدن ؛ احاطه شدن. محاط گشتن. دربندان و شهربندان شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

- محصور کردن ؛ احاطه کردن. فراگرفتن :
تگ او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور.
مسعودسعد.
- محصور گردیدن ؛ محصور گشتن. محصور شدن : یمین الدوله و قراچه بیگ و شهاب وزیر محصور گشتند. ( تاریخ بخارا ص 30 ) .
|| محاطشده از دیوارو حصار. ( ناظم الاطباء ) . حصار کرده. || بازداشته. ( آنندراج ) . محبوس. نگهداشته شده :
فروریزی به خم خسروانی
نظر داری درو یکسال محصور.
منوچهری
منبع. لغت نامه دهخدا

معانی مختلف برای محصور ارایه شده در حقوق معنای مشخص شده
ماده 828 : هرگاه موصی له غیر محصور باشد مثل این است که وصیت برای فقرا یا عامالمنفعه شود قبول شرط نیست
محصور :شخص مشخص شده و غیر محصور :شخص نامعلوم
و در عام کلمه محصور از حصر ، حصار گرفته شده
محصور باشند : مشخص شده باشد
🇮🇷 همتای پارسی: دِژمند 🇮🇷
سوبسته از پیوند "سو" یا "سوی" به چم یا معنی جهت، طرف، سمت و کنار با "بسته"
محصور به معنای محدود شده می باشد، از حصار می آید
چیزی که دورش بسته هست و یک محدوده ای درست شده
چیزی که دورش بسته هست یه محدوده ای
محتاط. [ م ُ ] ( ع ص ) محاصره کرده. ( آنندراج ) . محصور و حصار کرده شده و احاطه شده. ( ناظم الاطباء ) .
قابل شمارش
محصور یعنی محاصره کردن ودر بند انداختن
محصور:
دیوار کشی شده یا چیزی که محاصره شده باشد . چیزی که دور آن بسته و حصار شده.
محصور:
محدود، محدود شده، محدود کرده شده، دارای حد و حدود شده، دارای حد و اندازه و قدرو مقدار معین و مشخص شده، ویژگی آنچه یا آنکه محدود به حد و حدودی معین و مشخص گردیده است، تحدید شده.
محصور:
محاصره، محاصره شده، محاصره کرده شده، به محاصره افتاده، در حصار افتاده، در حصار کرده شده، حصاری کرده شده، حصاربند، حصر. . .
...
[مشاهده متن کامل]


در پارسی " پروندیش "در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)