محروم کردن


    bereave
    debar
    deprive
    dispossess
    divest
    rob
    strip
    dis-
    except
    shear

فارسی به انگلیسی

محروم کردن از بازی
sideline

محروم کردن از دخول
exclude

محروم کردن از عضویت
exclude

محروم کردن از مشارکت
exclude

مترادف ها

dispossess (فعل)
رها کردن، دور کردن، محروم کردن، بیرون کردن، بی بهره کردن، از تصرف محروم کردن، خلع ید کردن

cut off (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن

debar (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردن

exclude (فعل)
مانع شدن، محروم کردن، مستثنی کردن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به

bereave (فعل)
محروم کردن، داغدیده کردن

deprive (فعل)
محروم کردن، بی بهره کردن، سلب کردن

divest (فعل)
محروم کردن، بی بهره کردن، عاری کردن

evacuate (فعل)
ترک کردن، خالی کردن، محروم کردن، تهی کردن، تخلیه مزاج کردن

geld (فعل)
محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن

foreclose (فعل)
مسدود کردن، محروم کردن، سلب کردن

devest (فعل)
گرفتن، محروم کردن، سلب کردن، عاری کردن

disappoint (فعل)
محروم کردن، مایوس کردن، نا امید کردن، دلسرد کردن

پیشنهاد کاربران

بی نصیب کردن ، بی بهره گذاشتن، بی اهمیتی ، بی توجهی ، بدی کردن ، بخل کردن و حسادت ورزیدن ، خودخواهی کردن
جدا کردن ، بی نصیب کردن

بپرس