اُستیگ = محرم اسرار ، قابل اعتماد
محرم. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) در حرم درآینده. ( از منتهی الارب ) . کسی که احرام حج بسته است. ( ناظم الاطباء ) . احرام بسته. آنکه احرام بسته است زیارت خانه خدا را. احرام گرفته. مقابل محل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . احرام گیرنده. ( مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ) . قاصدالاحرام. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . در حرم رونده. ( غیاث ) :
... [مشاهده متن کامل]
شبروان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند.
خاقانی.
در حریم کعبه جان محرمان الیاس وار
علم خضر و چشمه ماهی بریان دیده اند.
خاقانی.
محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف
کعبه را سبز لباس فلک آسا بینند.
خاقانی.
بر معتکف بود که اجتناب کند از آنچه محرم را اجتناب باید کردن. ( ترجمه النهایه طوسی ص 1 و 116 ) .
- مُحرمانه ؛ همچون احرام گیرندگان :
هر سال محرمانه ردا گیرد آفتاب
وز طیلسان مشتری آرند میزرش.
خاقانی.
|| آشتی کننده. || آنکه در حریم خانه باشد. || در ماههای حرام درآینده. || داخل شونده در حرمتی که هتک آن روا نیست. || حرام. انه لمحرم عنک ؛ یعنی حرام است رنج او بر تو. || امراءة محرم ؛ زن حائض شده. ( از منتهی الارب ) . زن حائض. ( ناظم الاطباء ) .
محرم. [ م َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ناشایست. حرام. ( منتهی الارب ) . حرام کرده خدا. ( ناظم الاطباء ) . ج ، محارم. || حرمت. || رحم محرم یا ذومحرم ؛آنکه نکاح با او روا نباشد. ( منتهی الارب ) . زنی که نکاح کردن آن بر مرد برای همیشه حرام باشد به سبب خویشاوندی یا رضاع یا مصاهرة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . خویشاوندی نزدیک که نکاح با او روا نباشد. ج ، محارم. آنکه نکاح با وی حرام باشد. ( غیاث ) . مقابل نامحرم.
- محرم زن ؛ پدر و پسر و برادر و عم و خال باشد و این پنج مردانی هستند که شرع اسلام ازدواج با آنان را حرام کرده است تنها پدر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده و شوی محرم زن باشد و مردان دیگر نامحرم اویند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
|| زوجه. زن. ( آنندراج ) :
محرم خود را به نامحرم نمودن خوب نیست
دختر رز را به هر محرم نمودن خوب نیست.
سعید اشرف.
|| کسی که اذن دخول در حرم و خانه شخصی را دارد. ( ناظم الاطباء ) . || خویشاوند. خویش. آشنا : این مرده را در میان زنان محرمی باشد. ( ترجمه النهایه طوسی ص 228 ) . || اهل سر و آنکه در نزد وی بتوان راز را به ودیعه گذاشت. معتمد. ( ناظم الاطباء ) . ندیم. مقرب. خودی. یگانه. رازدار
منبع. لغت نامه دهخدا
1 - محرم ( راز دار ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
راز دار ( دری )
اُستیک ostik ( پهلوی )
2 - محرم ( کسی که نتوان با او ازدواج کرد ) ( انگلیسی: near kindred، near relative، close family )
... [مشاهده متن کامل]
فرانسه: proche parent. ( فرهنگ فرانسه - انگلیسی و انگلیسی - فرانسه لاروس چاپ 1960 )
همتای پارسی این است:
اشنات eŝnāt ( سنسکریت: jnāti )
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
لری بختیاری،
رازدار، جابه دار:محرم
یادآور
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حافظ
در زبان پهلوی واژه ای داشتیم برابر "اَدَهم" که برابر "نا محرم" بود. از آنجا که "اَ" پیشوندی است برابر "نا"، پس "دَهر" و "محرم" برابر هستند.
می توان به جای "محرم" عربی از "دهر" پارسی بهره برد ( اگرچه که "محرم" و "نامحرمی" نباید باشد! )
بدرود!
روا بین= مَحرَم= هم دل، خودی، راز دار، هم دم، نزدیک، هم سر،
آشنا، خویش، خویشاوندی، راز پوش، رازدار، راز نگه دار
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
رَوابین = مَحرَم،
روابینان = محارم،
روابینی = محرمیت،
روابین: کسی که دیدنش روا ( حلال ) است.
محرم به چم حرام شده، به کسی می گویند که پیوند زناشویی با او ناروا ( حرام ) است مانند پدر، برادر، دایی و. . برای زن و وارونه ی این برای مرد، و بزرگترین محرم هرکس همسر اوست درحالیکه درونمایه و مفهوم محرم = حرام شده برای همسر کاملا نادرست است، آیا همسر کسی ست که زناشویی با او حرام است؟ درینجا واژه می لنگد و نارسا می گردد.
... [مشاهده متن کامل]
ولی نوواژه ی روابین چه برای همسر یا دیگر محرمان معنارسان و درست است.
این واژه عربی است و بجای آن این واژه ها را بکار ببریم :
قلمرو : حریم آب ( قلمرو آب )
همخون
ناشایست و ناروا
شیزیک ( ممنوع )
ازدواج با محارم حرام است
محارم و محرم ، به معنی حرام شده یا حرام شده ها هستند و این جمله بی معنی است .
همدرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)