محبوب

/mahbub/

    beloved
    darling
    desirable
    fair-haired
    favored
    pet
    truelove
    valentine
    [adj.] belived
    favourite
    popular
    [n.] friend
    favorite
    lief
    minion

فارسی به انگلیسی

محبوب القلوب
loved by all, held in popular esteem, popular

محبوب القلوب کردن
boom

محبوب ترین زن
belle

محبوب سازی
popularization

محبوب همگان
democratic

محبوب ولی کم ارزش
kitsch

محبوب کردن
endear, popularize

محبوب کننده
endearing

مترادف ها

favorite (صفت)
محبوب، برگزیده، مطلوب

honey (صفت)
محبوب

lovable (صفت)
جذاب، دوست داشتنی، محبوب

loveable (صفت)
جذاب، دوست داشتنی، محبوب

lovesome (صفت)
مطبوع، عاشق، محبوب

dear (صفت)
چیز عزیز و پربها، محبوب، گران، عزیز، گرامی، پر ارزش

beloved (صفت)
محبوب، معشوق، مورد علاقه

popular (صفت)
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم

loved (صفت)
دلپذیر، محبوب، معشوق

cherished (صفت)
محبوب

darling (صفت)
محبوب، عزیز

intimate (صفت)
محبوب، صمیمی، خودمانی

precious (صفت)
محبوب، لطیف، عزیز، پر ارزش، نفیس، فوق العاده، گرانبها، قیمتی، چیز گرانبها، سنگین قیمت، تصنعی گرامی

treasured (صفت)
محبوب

پیشنهاد کاربران

همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، این است:
کامَند kāmand ( سغدی: کامنده kāmande )
مهنی محبوب
دلبر
مَحبوب: خوشنام، سرشناس؛ مردم - پسند
well loved
محبوب کلمه ای بسیار زیبا از فارسی باستان به اضافه کلمه عامیانه انگلیسی ��� مه ( بزرگ - از فارسی باستان ) بوب ( boob - به معنی پستان ) به معنای دختری که سینه های بزرگ دارند با تشکر که با حوصله خوندین خوشتون اومد لایک کنین
Well - loved
چشم و چراغ. [ چ َ / چ ِ م ُ چ ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سبب بینائی و سرمایه بصارت. ( آنندراج ) :
قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار.
سنائی.
نیست جز سر عقل و جان دماغ
...
[مشاهده متن کامل]

خلق را در دو خطه چشم و چراغ.
سنائی.
رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود.
|| محبوب عزیزالوجود. ( ناظم الاطباء ) . معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است :
تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین.
فرخی.
عالم علم بود و بحر هنر
بود چشم و چراغ پیغمبر.
سنائی.
کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد
تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی.
خاقانی.
چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود
ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم.
سلمان ساوجی.
گر سها در سایه رایت رود چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها.
سلمانی ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.
|| کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. ( فرهنگ نظام ) . بزرگ خاندان یا کسی که مایه فخر دودمانی است :
چشم و چراغی که از میان کیان رفت
نور کیان ظل کردگار بماناد.
خاقانی.
ظل حق چشم و چراغ دوده ٔچنگیزخان
شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه.
سلمان ساوجی.
چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او
پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست.
سلمان ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.

خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) محبوب. معشوق. ( برهان قاطع ) :
من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت
اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من.
مولوی ( از انجمن آرای ناصری ) .
|| ( ص مرکب ) خوش نشست و برخاست. با کرشمه و ناز و طنازی در خفت و خیز :
...
[مشاهده متن کامل]

مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشک بوی
خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان.
منوچهری.

ارجمندی، ارجداری
محبوبیت
crowd - puller
برابر پارسی واژه محبوب واژه زیبای پارسی فریانگ از ریشه ی واژه فرند در انگلیسی فریان در پارسی پهلوی هست
جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار، دوست داشتنی، وجیه المله
دلبر
دوستکام
در کنار برابرهای یاد شده در بالا . . .
نگار، نگارا
دل ستان
پُرپسند
پر طرفدار
دوست داشتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس