محال

/mahAl/

    impossible
    absurd

فارسی به انگلیسی

محال علیه

پیشنهاد کاربران

ناشو ( ی ) شدنی است:محال ممکن . نشد. نشدنی . درست بشو نیست.
هرگز:محال ممکن است . نشده. نشدنیه. ناشویه.
جهت اطلاع بیشتر به "المحال" و " شدید المحال" در آبادیس مراجعه کنید.
محال
غیر ممکن
الرعد
وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ
ﻭ ﺭﻋﺪ ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺧﺪﺍ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺑﻴﻤﺶ [ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ] ، ﻭ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﺳﻴﺐ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ [ ﺑﺎ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻱ ﻳﻜﺘﺎﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ] ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﻭ ﺳﺘﻴﺰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ [ ﺩﺍﺭﺍﻱِ ﻗﺪﺭﺗﻲ ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻭ ] ﺳﺨﺖ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﺳﺖ . ( ١٣ )
...
[مشاهده متن کامل]

مَحال: ١. نشدنی، ناشدنی، انجام - ناپذیر، نبودنی ٢. اندیشه / فکرِ نادرست ٣. جاها، مکانها؛ گسترەها، قلمروها، بخشها ۴. [شهر] برزنها ۵. [کهنه] زشت ۶. [کهنه] نادرست ۷. نیرنگ، فریب
اصلا. به هیچ وجه. ابدا
شاخ
ناشُد
نا شُد است روزم بی یاد تو شب شود
محل نگذاشتن
محال - غیر ممکن - ناممکن - لاممکن - نشدنی
محال: بی اصل ، ناممکن، اندیشه باطل.
کلمه ( محال ) - به کسر میم - مصدر باب مفاعله از ( ماحل - یماحل ) است که به معنای این است که یکی علیه دیگری مکر و صحنه سازی کند تا معلوم شود کدام نیرومندترند.
/mahAl/
مَحال: محله ها، مناطق
/mohAl/
مُحال: غیرممکن، نشدنی
خطط. [ خ ِ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ خطة. ( منتهی الارب ) .
نابودنی
مستحیل
مستحیل. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحالة. مملو و ملآن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || سخن که روی وی گردانیده باشند، یاسخن که سر و بن ندارد. ( منتهی الارب ) . سخن باطل. ( اقرب الموارد ) . رجوع به استحالة شود. || محال و ناممکن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . ناشدنی. ممتنع. باورنکردنی : این خبر سخت مستحیل است و هیچ گونه دل و خرد این را قبول نمی کند. ( تاریخ بیهقی ص 515 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چو مستحیلان شوم و حرامخواره نه ایم
از این سبب همه ساله اسیر حرمانیم.
مسعودسعد ( ص 366 ) .
مستحیل چگونه در حد امکان آید. ( سندبادنامه ص 70 ) .
واجب است و جایز است و مستحیل
تو وسط را گیر در حزم ای دخیل.
مولوی ( مثنوی ) .
گفتم این ماخولیا بود و محال
هیچ گرددمستحیلی وصف حال.
مولوی ( مثنوی ) .

زاور فرتاش. [ وَ ف َ ] ( ص مرکب ) ممتنعالوجود را گویند چه زاور بمعنی ممتنع و فرتاش بمعنی وجود باشد. ( برهان قاطع ) . محال و ممتنع الوجود. ( ناظم الاطباء ) .
بی اصل

بی اصل
بی ریشه
غیر ممکن
نشدنی
کار نشدنی.
چیزی که امکان پذیر نیست
تلفظ اصلیش مُحال ولی مَحال بین مردم جا افتاده مثلا من خودم شخصا میگم مَحال
در رابطه با معنیشم باید بگم میشه غیر ممکن، نا ممکن
ناشدنی ، غیر ممکن
مُحال:غیر ممکن
دروغ، بی اصل، ناممکن
مُحال= دروغ، بی اصل، ناممکن
مُحال:ناممکن ، بی اصل
غیرممکن محال ناپذیر
کار نشدنی
مِحال:از حیله می آید، مکر.
یا من هو شدیدالمحال ؛ای آنکه قوّت و مکر و انتقامش ( در مقابل مکاران ) بسیار سخت است.
بی اصل
محال: کلمه است مقدس چون در زمان شاه سلطان قطب عالم هنگامی که شاه هرمز شاه سلطان را دعوت کرد به شکارگاه بزرگ که شمال بندرعباس است ( ایسین . تازیان . تا بلند و و سودرو ) و این سرزمین جزی از املاک شاه سلطان
...
[مشاهده متن کامل]
قطب عالم بود و شاه هرمز از آن استفاده می کرد و آن را اداره می کردو شاه هرمز به وزیران گفت که خواسته ای دارم و کاری کنید کا شاه سلطان قطب عالم امیر این سرزمین را به من بده که وزیران که از عرفان بزرگ بودند گفتند روا نیست که بر مهمان خود فشار آوری و سودی برای پس شاه هرمز از گرده خود پشیمان و اشک ریزان به سجده شاه سلطان قطب عالم افتاد و پای ایشان را بوسید . پس این بود که محال یعنی غیر ممکن و کلمه محال در تمامی کشور ها از دورترین هندوستان و بنگال و مالزی و حتی فیلیپین بعنوان غیر ممکن است و طبق امسال فارسی تلفظ می شود این کلمات دی شه عربی ندارد ریشه عرفانی دارد. پس سر زمین محال محترم شمرده شد حتی در زمانی که شاهان قاجار جنوب را به امام مسقط اجاره می دادند و محال در آن بود ولی اما من مسقط چون می دانستند محال ارثی است که مطعلق به حکمران لارستان است پس آن را رعایت می کردو شاه هان قاجار نیز پای بند آن بودند و این سر زمین از مان غازا خان به آن عارفان بزرگ تا زمان شاهان قاجار نیز به ورثه حکمران لارستان تعلق داشته است

مُحال
دوروغ. ناممکن. بی اصل
غیر ممکن
در کتاب هشتم مغنی این کلمه ناشدنی و غیر ممکن هست💜
این مُحاله. . . مَحال اشتباهه. . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)