محافظ

/mohAfez/

    bodyguard
    guardian
    upholder
    protector
    watch
    protection
    protective

مترادف ها

guardian (اسم)
پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان

watchman (اسم)
بایگان، محافظ، سرایدار، نگهبان، پاسدار

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

bodyguard (اسم)
محافظ، مستحفظ شخص، گارد مخصوص

preserver (اسم)
محافظ، حافظ

surveillant (اسم)
ناظر، محافظ، مبصر کلاس

protective (صفت)
محافظ، وابسته به حفظ و حراست

پیشنهاد کاربران

عشق محافظ رو دارم
محافظم باشد حظ میکنم
در زبان ساسانی واژه پادار برابر واژه محافظ شخصی بوده
محافظ ( به چینی: 威龙猛探 ) یک فیلم اکشن هنگ کنگی - آمریکایی محصول ۱۹۸۵ به کارگردانی جیمز گلیکنهاوس با بازی جکی چان، دنی آیلو و روی چیائو است. این دومین تلاش جکی چان برای ورود به بازار فیلم های آمریکایی پس
...
[مشاهده متن کامل]
از فیلم نزاع بزرگ ( ۱۹۸۰ ) بود، فیلمی که در باکس آفیس ناامیدکننده بود. درگیری های بین گلیکنهاوس و چان در طول تولید منجر به دو نسخه رسمی از فیلم شد: نسخه اصلی گلیکنهاوس برای تماشاگران آمریکایی و نسخه هنگ کنگی که توسط جکی چان ویرایش شد. جکی چان بعدا فیلم داستان پلیس ( فیلم ۱۹۸۵ ) را به عنوان پاسخی به این فیلم کارگردانی کرد.

محافظ
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/محافظ_(فیلم_۱۹۸۵)
محافظ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
زاراک zārāk ( سغدی: ذاراک żārāk )
زارنی zārni ( سغدی: żārni )
زاریک zārik ( سغدی: żārik )
فراوند farāvand ( دری )
پاتَر pātar ( اوستایی )
...
[مشاهده متن کامل]

ایریستم iristem ( اوستایی: ایریثتم iriştem )
ویندت vindat، هیشارو hiŝāru ( اوستایی )
هیشار ( اوستایی: hiŝāra )

گارد
گارد در اصل همان کرد است کردها که حایل بین ایران و روم و اعراب بودن واز مرزهای ایران محافظت میکردن گاردین همان کردیان و بادی گارد هم همان بودی گارد یعنی کردن بودن معنی دارد به تلفظ کلمه گارد انگلیسی خوب گوش کنید
زِنیدن: محافظت کردن
زِنوَر: حافظ، محافظ
زِنش: محافظت
در فارسی میانه
Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve
Zēnhār : محافظت، protection
Zēn : زره، محافظ، سلاح، weapon، armor
Zēnig : مسلح، armed
Zēndān : زندان، prison
پی رس: فرهنگ پهلوی مکنزی
محافظت کننده. نگاهبان. ( برهان ) . نگاهبان. ( بهار عجم ) . نگاهبان جان سلاطین که همیشه با شمشیر در خدمت سلطان حاضر و متوجه است. ( آنندراج ) . حافظ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . گارد مخصوص شاه. پاسبان. شرطه. ج ، جنادره :
...
[مشاهده متن کامل]

کشان از دز بلشکرگاه بردش
بنزدیکان و جانداران سپردش.
( ویس و رامین ) .
وشمشیردار بود در دیوان ، او را جاندار گفتندی. ( تاریخ بیهقی ص 121 ) . سپهبد [ خسروپرویز ] فرهاد بود و سمرگری به روز و منجم برزین و حاجب او نوش بود و گنجور خورشید و نوشین بازدار و فری برز جاندار بودش و طبیب ماهوی خراد. ( مجمل التواریخ والقصص ) . تا ناگاه جانوسیار و ماهیار وی را بشب اندر چندی شمشیر زدند و بیفتاد و ایشان جاندار خاص بودند. ( مجمل التواریخ ایضاً ) . و حالی جانداری خاص خویش را به میهنه فرستاد بشحنگی. ( اسرارالتوحید ص 314 ) . یکی برادر اسقوزان دیلم بودکه جاندار سلطان بود نام او شهردار. ( تاریخ طبرستان ) . و لقد شاهدت [ بشیراز ] مرّة رجلاً تجره الجنادرة و هم الشرط الی الحاکم و قد ربطوه فی عنقه. ( ابن بطوطه ) .
چون عقل و جان عزیز و غریبست لاجرم
جاندار عقل و عاقله جان شناسمش.
خاقانی.
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
کاین دو ز صد سریّت لشکر نکوتر است.
خاقانی.
ندیم و حاجب و جاندار و دستور
همه رفتند و خسرو ماند و شاپور.
نظامی.
زانو زده بر سرین او شیر
چون جانداران کشیده شمشیر.
نظامی.
کی تواند کرد جانداری او هر جانور
حافظ و جاندار او ایزدتعالی بس بود.
شرف شفروه ( از آنندراج ) .

محافظت
جمله نگهبان خانه ما محافظ خانه ما است
کلمه جمله با محافظ

در پهلوی " داشتار " از بن داشتن برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
قراول
این واژه عربی است و پارسی آن هیشار می باشد که از اوستایی: هیشارَ گرفته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)