پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از
bodyguard(اسم)
محافظ، مستحفظ شخص، گارد مخصوص
preserver(اسم)
محافظ، حافظ
surveillant(اسم)
ناظر، محافظ، مبصر کلاس
protective(صفت)
محافظ، وابسته به حفظ و حراست
پیشنهاد کاربران
عشق محافظ رو دارم محافظم باشد حظ میکنم
در زبان ساسانی واژه پادار برابر واژه محافظ شخصی بوده
محافظ ( به چینی: 威龙猛探 ) یک فیلم اکشن هنگ کنگی - آمریکایی محصول ۱۹۸۵ به کارگردانی جیمز گلیکنهاوس با بازی جکی چان، دنی آیلو و روی چیائو است. این دومین تلاش جکی چان برای ورود به بازار فیلم های آمریکایی پس ... [مشاهده متن کامل]
از فیلم نزاع بزرگ ( ۱۹۸۰ ) بود، فیلمی که در باکس آفیس ناامیدکننده بود. درگیری های بین گلیکنهاوس و چان در طول تولید منجر به دو نسخه رسمی از فیلم شد: نسخه اصلی گلیکنهاوس برای تماشاگران آمریکایی و نسخه هنگ کنگی که توسط جکی چان ویرایش شد. جکی چان بعدا فیلم داستان پلیس ( فیلم ۱۹۸۵ ) را به عنوان پاسخی به این فیلم کارگردانی کرد.
گارد در اصل همان کرد است کردها که حایل بین ایران و روم و اعراب بودن واز مرزهای ایران محافظت میکردن گاردین همان کردیان و بادی گارد هم همان بودی گارد یعنی کردن بودن معنی دارد به تلفظ کلمه گارد انگلیسی خوب گوش کنید
زِنیدن: محافظت کردن زِنوَر: حافظ، محافظ زِنش: محافظت در فارسی میانه Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve Zēnhār : محافظت، protection Zēn : زره، محافظ، سلاح، weapon، armor Zēnig : مسلح، armed Zēndān : زندان، prison پی رس: فرهنگ پهلوی مکنزی
محافظت کننده. نگاهبان. ( برهان ) . نگاهبان. ( بهار عجم ) . نگاهبان جان سلاطین که همیشه با شمشیر در خدمت سلطان حاضر و متوجه است. ( آنندراج ) . حافظ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . گارد مخصوص شاه. پاسبان. شرطه. ج ، جنادره : ... [مشاهده متن کامل]
کشان از دز بلشکرگاه بردش بنزدیکان و جانداران سپردش. ( ویس و رامین ) . وشمشیردار بود در دیوان ، او را جاندار گفتندی. ( تاریخ بیهقی ص 121 ) . سپهبد [ خسروپرویز ] فرهاد بود و سمرگری به روز و منجم برزین و حاجب او نوش بود و گنجور خورشید و نوشین بازدار و فری برز جاندار بودش و طبیب ماهوی خراد. ( مجمل التواریخ والقصص ) . تا ناگاه جانوسیار و ماهیار وی را بشب اندر چندی شمشیر زدند و بیفتاد و ایشان جاندار خاص بودند. ( مجمل التواریخ ایضاً ) . و حالی جانداری خاص خویش را به میهنه فرستاد بشحنگی. ( اسرارالتوحید ص 314 ) . یکی برادر اسقوزان دیلم بودکه جاندار سلطان بود نام او شهردار. ( تاریخ طبرستان ) . و لقد شاهدت [ بشیراز ] مرّة رجلاً تجره الجنادرة و هم الشرط الی الحاکم و قد ربطوه فی عنقه. ( ابن بطوطه ) . چون عقل و جان عزیز و غریبست لاجرم جاندار عقل و عاقله جان شناسمش. خاقانی. جاندار تو رضای حق است و دعای خلق کاین دو ز صد سریّت لشکر نکوتر است. خاقانی. ندیم و حاجب و جاندار و دستور همه رفتند و خسرو ماند و شاپور. نظامی. زانو زده بر سرین او شیر چون جانداران کشیده شمشیر. نظامی. کی تواند کرد جانداری او هر جانور حافظ و جاندار او ایزدتعالی بس بود. شرف شفروه ( از آنندراج ) .
محافظت جمله نگهبان خانه ما محافظ خانه ما است کلمه جمله با محافظ
در پهلوی " داشتار " از بن داشتن برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
قراول
این واژه عربی است و پارسی آن هیشار می باشد که از اوستایی: هیشارَ گرفته شده است