محاسبه

/mohAsebe/

    account
    calculation
    computation
    numeration
    reckoning
    compulation
    [rare.] calling to account

فارسی به انگلیسی

محاسبه پذیر
calculable

محاسبه گر
calculator

محاسبه نشده
wild

محاسبه نشده در روش بازرگانی
wildcat

محاسبه نشده در طرح اقتصادی
wildcat

محاسبه و ثبت کردن
tally

محاسبه کردن
calculate, compute, figure, reckon, tally

محاسبه کردن به طور دقیق
determine

محاسبه کردن خسارت بیمه
adjust

مترادف ها

calculation (اسم)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات

computing (اسم)
محاسبه، رشته کامپیوتر

computation (اسم)
محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش

پیشنهاد کاربران

محاسبه. [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن. با کسی شمار کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. ( گلستان ) . || عمل حساب. || دعوت به حساب. || دقت در حساب. || رسیدگی به حساب. || غور و تعمق در حساب. || ترتیب و انتظام در حساب. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- محاسبه دار ؛ کسی که تفتیش در حساب میکند. ( ناظم الاطباء ) .
- محاسبه طلب ؛ کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. ( ناظم الاطباء ) .
- محاسبه کردن ؛ شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب.
- محاسبه نفس ؛ ( اصطلاح تصوف ) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شماره آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را �احصا� و اعمال بد را �حصر� خوانند و برای شماره آنها سنگ ریزه بکار برند. محمدبن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است.
منبع. لغت نامه دهخدا

اندازه گیری ، برآورد ، برانداز
محاسبه از ریشه سه حرفی حَسَبَ از واژگان عدبی سرچشمه میگیرد به معنی اندازه گیری است .
سلیم
محاسبه: رسیدگی، و کتابی هم از سید علی پسر طاووس حلی بنام محاسبه نفس داریم که معنای آن ژرفنگری در رسیدگی به کردار جان ست.
همتای پارسی محاسبه، واژه ی آبارِه می باشد.
‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate
مَریابش، مَریافت = calculation
{مَریافتن: �مَر� ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) بعلاوه �یافتن�. رویهمرفته به معنای پیدا کردن مقدار، میزان و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
ارث ماطیقی
شمارگری
این واژه عربی است و پارسی آن گَنیت می باشد که از سنسکریت: گَنیتَ گرفته شده است