مجهز

/mojahhaz/

    equipped
    armed
    mobilized
    well - appointed

فارسی به انگلیسی

مجهز به اب بند کردن
lock

مجهز به ارجاع کردن در کتاب
cross-reference

مجهز به بازگشت کردن در کتاب
cross-reference

مجهز به خودرو زرهی کردن
mechanize

مجهز به خودرو کردن
motorize

مجهز به صدا فزون ساز الکترونیکی
electric

مجهز بودن برای پرواز
airworthiness, airworthy

مجهز سازی
equipment, outfit

مجهز سازی به دستگاه های خودکار
automation

مجهز و اماده کردن
activate

مجهز کردن
accomplish, arm, equip, fit, furnish, gird, outfit, accouter, rig, tool

مترادف ها

armed (صفت)
مسلح، مسلحانه، مجهز، جنگ اماد

equipped (صفت)
مجهز

پیشنهاد کاربران

مجهز: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
هسازیک hasāzik ( مانوی: hassāzik )
مُجَهَّز: با - سازوبرگ، سازوبرگدار، آماده، آراسته، دارنده، دارا، بسیج، بسیجیده، بسیج - شده، با، همراه با
مُجَهَّز: با سازوبرگ، سازوبرگ - دار، آماده، آراسته، دارنده، بسیج، بسیجیده
ابزارمند، ابزارمند کردن، ابزارمند شدن
با سپاس از دیگر پیشنهادهای خوب دوستان،
به جای "مجهز به" نیز می توان به سادگی از واژه ی "دارایِ" بهره گرفت:
این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد.
اینجا دارای دوربین مداربسته می باشد.
برابر پارسی مجهز واژگان زیناوند آذین و آراسته میباشد
اَفزاریدن = مجهز شدن. To be equipped.
اَفزاراندن = مجهز کردن. To equip.
به جستجوی واژه سازمند در همین آبادیس بپردازید.
بادرود
در پارسی " وردک" به چم جهاز و " وردک دار " به چم مجهز ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .
وردکی ها = تجهیزات

بپرس