مجمل

/mojmal/

    brief
    summary
    compendium
    abstract
    passing
    recapitulation
    synoptic

مترادف ها

abridgment (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، مجمل

abstract (اسم)
خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله

synopsis (اسم)
خلاصه، مجمل، اجمال

succinct (صفت)
مختصر، مجمل، چکیده، کوتاه، فشرده، موجز

compendious (صفت)
مختصر، مجمل، ملخص، موجز، مختصر و مفید

inconclusive (صفت)
بی نتیجه، مجمل، بی پایان، نا تمام، غیرقاطع

پیشنهاد کاربران

مجمل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
رنگس rangas ( پارتی ) .
ما بها و خونبها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دل بردگی
من دلش جسته به صد ناز و دلال
او بهانه کرده با من از ملال
گفتم آخر غرق تست این عقل و جان
...
[مشاهده متن کامل]

گفت رو رو بر من این افسون مخوان
من ندانم آنچ اندیشیده ای
ای دو دیده دوست را چون دیده ای
ای گرانجان خوار دیدستی ورا
زانک بس ارزان خریدستی ورا
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
غرق عشقی ام که غرقست اندرین
عشقهای اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
من چو لب گویم لب دریا بود
من چو لا گویم مراد الا بود
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز بسیاری گفتارم خمش
تا که شیرینی ما از دو جهان
در حجاب رو ترش باشد نهان
تا که در هر گوش ناید این سخن
یک همی گویم ز صد سر لدن

مُجْمِل: زیبایی آفرین
در حقوق یکی از حالات دلالت لفظ بر معناست. حالت چهارم است