مجسم

/mojassam/

    incarnate
    personified
    solid
    external
    graphic

فارسی به انگلیسی

مجسم سازی
embodiment

مجسم کردن
represent, capture, dramatize, embody, incarnate, visualize, picture

مجسم کردن در نظر
envisage

مجسم کردن دوباره
relive

مترادف ها

incarnate (صفت)
مجسم، دارای شکل جسمانی، برنگ گوشتی

پیشنهاد کاربران

تناییده، تنوده
مجسم به چم جسم یافته ( تن یافته ) به گونه انگار ین راستین است. از این رو این واژه ها می توانند در خور باشند
🇮🇷 همتای پارسی: پیکربسته 🇮🇷
یا پیکریافته
صورت نشین . [ رَ ن ِ ] ( نف مرکب ) مصور. مجسم : عشق را در عالَم اجسام مجنون نام کردحسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته . واله هروی ( از آنندراج ) .
تصور
برآمده
تجسم یافته