مجزا

/mojazzA/

    distinct
    separate
    detached
    individual
    aloof
    discrete
    divided
    free-standing
    lonely
    secluded
    several
    single
    parted
    sequestered

فارسی به انگلیسی

مجزا از دریا
landlocked

مجزا سازی
parting

مجزا شده
parted, segregated, sequestered

مجزا شده در شیشه
in vitro

مجزا کردن
disconnect, fence, seclude, segregate, separate, immure, insulate, sequester

مجزا کردن با دیوار
partition

مترادف ها

separate (صفت)
جدا، جداگانه، اختصاصی، منفصل، مجزا، علیحده

discrete (صفت)
مجرد، جدا، مجزا

distinct (صفت)
روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزا

disjointed (صفت)
متلاشی، بی ربط، مجزا، گسیخته، در رفته

divided (صفت)
مجزا، مقسوم، تقسیم شده

segregated (صفت)
مجزا، جدا شده، تک

knockdown (صفت)
مجزا

پیشنهاد کاربران

جداگانه
جدا_با فاصله
علیحده
جدا از چیزی، برای مثال: دو تخت مجزا داشت.
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
یوتیک ( پهلوی یوت = جدا + پسوند مفعولی پهلوی «یک» )

بپرس