مجزا از دریاlandlockedمجزا سازیpartingمجزا شدهparted, segregated, sequesteredمجزا شده در شیشهin vitroمجزا کردنdisconnect, fence, seclude, segregate, separate, immure, insulate, sequesterمجزا کردن با دیوارpartition
separate (صفت)جدا، جداگانه، اختصاصی، منفصل، مجزا، علیحدهdiscrete (صفت)مجرد، جدا، مجزاdistinct (صفت)روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزاdisjointed (صفت)متلاشی، بی ربط، مجزا، گسیخته، در رفتهdivided (صفت)مجزا، مقسوم، تقسیم شدهsegregated (صفت)مجزا، جدا شده، تکknockdown (صفت)مجزا
جداگانهجدا_با فاصلهعلیحدهجدا از چیزی، برای مثال: دو تخت مجزا داشت.این واژه عربی است و پارسی آن این است:یوتیک ( پهلوی یوت = جدا + پسوند مفعولی پهلوی «یک» )+ عکس و لینک