نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، متوالی، محدود، دیوار به دیوار
adjoining(صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، محدود، دیوار به دیوار، متلاقی
next(صفت)
کنار، مجاور، مابعد، اینده، دیگر، بعد، جنبی، زیرین، پهلویی، نزدیک ترین
neighbor(صفت)
نزدیک، مجاور
contiguous(صفت)
نزدیک، مجاور، همجوار، پیوسته، متصل، مربوط بهم
vicinal(صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، پیوسته، اهل محل، در همسایگی
conterminous(صفت)
مجاور، هم مرز، متلاقی، نوک بنوک
limitrophe(صفت)
مجاور، واقع در مرز، مجاور مرزی
against(حرف اضافه)
با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی
پیشنهاد کاربران
مجاور. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) همسایه. ( دهار ) . همسایگی کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) همجوار و همسایه و در پهلو و در کنار و هم پهلو. ( ناظم الاطباء ) : ترا تا کعبه احسان شناسند منم باکعبه احسان مجاور. ... [مشاهده متن کامل]
امیرمعزی. آتش وقتی از نزدیک خرمن مجاوران خود سوزاند و وقتی از دور سرگشتگان ره گم کرده را به مقصد رساند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 271 ) . || مقیم و ساکن در جائی. ج ، مجاوران. ( ناظم الاطباء ) . در قافیه شعر گاهی بضرورت مُجاوَر آید منبع. لغت نامه دهخدا
نزدیک متضاد دور 😊 کسی که کمک میخواهد میتونه ازم بپرسه تا کلاس نهم