مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی
gratis(صفت)
ازاد، رایگان، مجانی، مفت
free of charge(صفت)
مجانی، مفت
honorary(صفت)
مجانی، افتخاری
پیشنهاد کاربران
برابرهایِ پارسیِ واژۀِ عربیِ *مَجّانی* این دو اَستَند: ۱. رایِگان ۲. مُفتی - مُفتَکی - مُفت
بی زرخرید ؛ میسرشده بدون خریدن. ( ناظم الاطباء ) . ، بیزر. [ ب َ زَ ] ( ع اِ ) کدنگ گازران. ج ، بَیازِر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . گزلک. میجنة. کدنگ. کودینه. چوب جامه کوب. ( یادداشت مؤلف ) ( زمخشری ) . کدین گازر. ( از مهذب الاسماء ) . و رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود.
مفت . . . زب. .
بی مزد و منت
مفتکی
واژه ی مجانی در اصل یک واژه ی فارسی است که تغییر یافته ی واژه مگانی ِ فارسی است . واژه ی فارسی " مگانی" بعد از وارد شدن به زبان عربی به شکل مجانی در آمده است این واژه از ریشه ی اوستایی maga به معنای عطا به دست آمده که با واژه ودایی magham به معنای هدیه و واژه سنسکریت मघ magha به معنای انعام همریشه است. قسمتی از آن را در واژه ی ارمغان که ارمگان به معنی" هدیه ای که از سفر آورده اند" می بینیم . ... [مشاهده متن کامل]
زب، رایگان، مجان، مفت، بلاعوض
مجانی واژه ایرانی مگانی=رایگان ( مگ=بخشش آن ی ) که عرب آنرا مجانی مینویسد از ریشه اوستایی maga - به معنای عطا offering به دست آمده که با واژه ودایی magham به معنای هدیه gift و واژه سنسکریت मघ magha به معنای انعام bountyهمریشه است.