مثلا

/masalan/

    for example
    for instance
    say
    let us say
    thus

مترادف ها

allegorically (قید)
مثلا

for example (قید)
مثلا

for instance (قید)
مثلا

proverbially (قید)
مثلا

پیشنهاد کاربران

به نمونه، در نمونه، نمونه ای،
برای نمونه، نمونه وار،
بنمونه
من باب مثل ؛ مثلاً. بعنوان مثل.
انگار
Such as
فی المثل
از جمله آن که . . . . . . . . .
For example
For instance
Such as
To give you an idea
Picture this
To name a few
مثلا ، برای مثال ، مثال
For example
کردی کورمانجی باکوری . . . مثلا میشه بو نمونه ینی برای نمونه . . . . برید از اونجا یاد بگیرید زبان اصیل ایرانی رو
Examply یا for example
درود دوستای خوب . . . در گفتار میشه گفت : نمونش . . . یا واسه نمونه
for example
exampe
مثل . برای مثال. مثال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس