به نمونه، در نمونه، نمونه ای، برای نمونه، نمونه وار، بنمونهمن باب مثل ؛ مثلاً. بعنوان مثل.انگارSuch asفی المثلاز جمله آن که . . . . . . . . .For exampleFor instanceSuch asTo give you an ideaPicture thisTo name a fewمثلا ، برای مثال ، مثال For exampleکردی کورمانجی باکوری . . . مثلا میشه بو نمونه ینی برای نمونه . . . . برید از اونجا یاد بگیرید زبان اصیل ایرانی روExamply یا for exampleدرود دوستای خوب . . . در گفتار میشه گفت : نمونش . . . یا واسه نمونهfor exampleexampeمثل . برای مثال. مثالمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)+ عکس و لینک