واژه مثل
معادل ابجد 570
تعداد حروف 3
تلفظ masal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَمثال]
مختصات ( مَ ثَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی masal
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
برنمودار ؛ شبیه. به سان :
برنمودار چرخ صندل فام
صندلی کرد شاه جامه و جام.
نظامی.
عین چیزی و بدون تفاوت با آن
مَثَل:مثل در لغت عرب هر سخنی است که حقیقتی را مجسم سازد ، و یا چیزى را توصیف کند ، و یا چیزى را به چیز دیگر تشبیه نماید .
( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 440 )
مثل
Like
ند ، آسا
آسا
بمثال ِ ؛ بمانندِ. همانندِ : چون مدتی برآمد شاخه هاش بسیار شد و بلگها پهن دشت و خوشه خوشه بمثال گاورس از او درآویخت. ( نوروزنامه ) .
گردون بمثال بارگاهت
کرده ز حق امتحان کعبه.
خاقانی.
هم طویله. [ هََ طَ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند. || هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود. || قرین. مقارن : اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد. . . ( سندبادنامه ) .
... [مشاهده متن کامل]
تا دری یافت هم طویله ٔ آن
شبچراغی هم از طویله ٔ آن.
نظامی.
بود از صدف دگر قبیله
ناسفته دریش هم طویله.
نظامی.
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود هم طویله ٔ رندان.
سعدی.
|| همانند. نظیر. شبیه :
در کون هم طویله ٔ خاقانیند لیک
از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند.
خاقانی.
سیر ارچه هم طویله ٔ سوسن بود به رنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.
خاقانی.
خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند
تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان.
خاقانی.
از قبیل . . . . . . . . . . . .
در حکمِ . . . . . . . . .
چو، بسان، مانند، به نمونه
درست مثل یک پزشک
نمونه، مانند، داستان
حکایت، داستان کوتاه
مثال
حکایت، افسانه
مانند like
مانند، شبیه، ند، آسا، وار، الگو، تالی، جفت، جور، داستان، زبانزد، شبه، عدیل، قبیل، قرین، کفو، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا، حکم، فرمان، تصویر، تمثال، مثل ها | حکایت، افسانه، قصه، پند، اندرز، عبرت، ضرب المثل، مثال، نمونه، حالت، وضعیت
شبیه به هم - نمونه
عین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)