vesiculate
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
بادکنک، کیسه، مثانه، ابدان، کمیزدان، پیشاب دان
کیسه، مثانه، تخمدان
مثانه، پیشاب دان
پیشنهاد کاربران
( مثانة ) مثانة. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) آبدان که جای بول و کمیز باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . جای کمیز اندر شکم. ( دهار ) . کمیزدان. آبدان. ( زمخشری ) . آبدان و جای بول. ( ناظم الاطباء ) . جایگاه بول از انسان و حیوان. ج ، مَثانات. ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به مثانه شود. || جای بچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . جای بچه در شکم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
مثانه. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( ع اِ ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. ( ناظم الاطباء ) . کیسه بول که در شکم می باشد. ( غیاث ) . آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است ، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است ، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است ، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پاره لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچه ناب.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 52 ) .
و رجوع به مثانة شود.
- ورم مثانه ؛ التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
مثانه. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( ع اِ ) آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. ( ناظم الاطباء ) . کیسه بول که در شکم می باشد. ( غیاث ) . آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است ، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است ، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است ، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پاره لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچه ناب.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 52 ) .
و رجوع به مثانة شود.
- ورم مثانه ؛ التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
درود آنه که پسوند واژه ساز ایرانیست میز هم در چم ادراره پس مثانه میتواند ریخت تازیده میزانه پارسی باشد و گمان ایرانی بودن این واژه بالاست.
مثانه =میس، میز به چم ادرار انه�
مستراح=میز ، میس راه
مستراح=میز ، میس راه
بیت البول
مثانه: همتای پارسی این واژه ی عربی، پوگان است که در خراسانی پوگانه pugāna گفته می شود.
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
... [مشاهده متن کامل]
gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
... [مشاهده متن کامل]
gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس
میزدان
گمیزدان، میزدان
مثانه = گُمیزدان
( گُمیز = ادرار )
بن مایه: لغت نامه دهخدا
( گُمیز = ادرار )
بن مایه: لغت نامه دهخدا
برابر پارسی مثانه در بسیاری از شارستان های ایرانی واژه ی پیشابخانه هست. .
ابدان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)